خرافات ، ابزار حمایت مدعیان دانشی است که غرق در جهل و نادانی خود وظیفه اطلاع رسانی به مردم را برعهده داشته و بنوعی داعی خوانده می شدند و برای ایشان نوعی از ایمنی است در برابر هرآنچه که باعث اضطراب ناشی از همین جهل گردد. ممکن است که در ابتدای امر نشر خرافه برای آرامش وجدان های پاک بوده باشد اما نتایج مثبت و شگفت انگیز حاصله از اتکاء به باورهای درونی مردم و طرح خرافاتی در موازات آنها چنان عادت ناشی از امنیتی در ضمیر این وجدانهای پاک بوجود آورد که امروز شاهد کریه ترین و منفورترین چهره از آن می باشیم. چهره ای که نه مختص به یک یا دو جامعه که به تمامی دنیا تعلق داشته و همگی در رشد و پرورش آن شریک می باشند. گرایش به خرافه و اقدام آن با واقعیت ها تا جائی وسعت گرفت که فلاسفه بزرگ بر این عقیده بوده و می باشند که بدون وجود خرافات زندگی مردم توام با بدبختی ، فلاکت و مهمتر از همه پوچی خواهد بود !!
این خرافات بسته به نوع زندگی ، باورهای اخلاقی و دینی و نیز تجارب گروهی و شخصی در جوامع متفاوت می باشند گو اینکه تشابهی هم در میان آنها دیده شده است . برای مثال گربه سیاه رنگ در جوامع شرق و غرب به پلیدی و شر شناخته می شود و یا از میان تفاوت های آشکار هم می توان به آواز بوم که در شرق نشانه بدبختی و در غرب علامت کامیابی و بهروزی است اشاره نمود.
(بر روی ادامه مطلب کلیک نمائید)
اتکا به خرافه از قدیم الایام توسط گروه های ممتاز و حاکم بر جوامع صورت پذیرفته و دلیل آن هم تردید در پذیرش واقعیتها و توجیه در برابر اعمالی است که ارتکاب کوچکترین آنها توسط طبقه ضعیف تر مستوجب مرگ و سوختن در آتش بود. این افراد با توجه به ثروت و قدرت حاصله از آن به خود اجازه می دادند تا که به حوزه ریشه دار ترین موضوعات درونی مردم طبقه عوام وارد شده و با اتکاء به آن زمینه توجیه اعمالشان را فراهم آورند . متاسفانه این رویه تا بحدی موثر بود که تولد دوران سیاه یا رنسانس را در پی خود آورد .در تاریخ اروپا و در قرن 14 میلادی یعنی دوره زمامداری پاپ ژان بیست و دوم تا قرن 17 میلادی به حوادث و رفتارهائی از جانب قوای حاکم بر جوامع غربی برمی خوریم که اندیشیدن در مورد آن لرزه بر اندام انسان می اندازد.
رشد خرافات در هر جامعه نشانگر فقر فرهنگی ، بی سوادی ، عدم تعادل و توان تصمیم گیری فردی و جمعی می باشد و در واقع لازم و ملزوم یکدیگر می باشند . شک نداشته باشید که با مرگ خرافه درصد بالائی از این فقر فرهنگی که واقعاٌ به مشکلی اساسی تبدیل شده از میان خواهد رفت و زمینه برای رشد و تعالی روحی انسان ها فراهم خواهد شد.
میل به خرافه پرستی از یک احتیاج یا بهتر بگویم غریضه انسانی نشات میگیرد که ابتدا بصورت پرسش و سئوال در مواجهه با پدیده های نا آشنا در مغز بروز می نماید و انتشار خرافه توصیفی غیر واقعی از علل بروز این وقایع از جانب افرادی است که با وجود ادعای پاسخگوئی و علم از هرگونه اطلاعی بی بهره می باشند.
اگر کمی واقع بین باشیم در خواهیم یافت که خرافه گرائی گونه ای از فرهنگ ابتذالی است که هیچ برنامه مدونی برای جلوگیری از آن تدوین نشده و تنها شاهد شعائری در زمینه مبارزه با این پدیده شوم اجتماعی می باشیم البته نباید کتمان کرد که تنها دستگاه های دولتی در این امر مقصر نیستند و این درون کنجکاو و ابتذال پذیر ماست که به ناشران ابتذال که خرافات را نیز می توان یکی از معضلات و ابتذال نامید این جرئت و فرصت را داده و خواهد داد تا که با خیالی آسوده به انتشار اینگونه از اکاذیب پرداخته و هر چه بیشتر به نیات شوم خویش نزدیک و نزدیک تر شوند .
مبداء نشر خرافه را می توان به اولین روز از خلقت آدمی مرتبط دانست یعنی زمانیکه انسان با مشاهده پدیده های طبیعی چون آذرخش ، زمین لرزه و خورشیدگرفتگی بوحشت افتاد و برای علل وقوع آنها پاسخی نداشت.
" ادوارد تیلور" جامعه شناس مشهور در رابطه با خرافات بر این عقیده بود که " با مشاهده عادات و اعتقادات خرافی میان مردم قبایل نیمه وحشی با شگفتی در می یابیم که همین باورها را با کمی تغییر و حتی بدون تغییر و کاملاٌ مشابه می توان در جوامع به اصطلاح متمدن مشاهده نمود".
بروز خرافه در میان ایرانیان را باید به زمانهای بسیار دور و به عصری که در جوار دو تمدن بزرگ اما سرشار از خرافه و جادوی کلدانی و آشوری زندگی می نمودند مربوط دانست. این دو تمدن با خداهای ترسناک شان و مراسم قربانی گیری در روزهای نحس ، گرایش به خرافه را برای مردم ما ارمغان آوردند. بعد از این دو تمدن باید به هجوم یونانیان با پیشگوها و خدایان و الهه های متعدد و نیز مهاجرت فرقه خرافه پرستی از یهودیان که از مصر و بیابانهای عربستان به ایران پای گذاردند اشاره نمایم.
خرافات بروز می نمایند ، گسترش یافته و پس از گذشت مدتی طولانی از بین می روند و خرافه ای جدید به جای آنها پدیدار می شود اما در این میان برای رهائی همیشگی و یا حداقل کاهش گرایش عموم به ایندسته از پدیده های غیر اخلاقی به یک کار زیربنائی و جدی از سوی مسئولان فرهنگی جامعه نیاز می باشد .
به امید روزی که همه اقوام بشری به قدرت شگفت انگیز عقل و چگونگی استفاده بهینه از آن پی برده و به استناد این تفکر جامعه ای اندیشمند و عاری از هرنوع خرافه داشته باشیم.