آیت الله«جوادی آملی» در پیامی به همایش افلاکیان خاک نشین به مناسبت تجلیل از مقام فقهی و عرفانی آیت الله العظمی«بهجت» اظهار داشتند: محفلی که بنام اولیا الهی مطرح است منشا نزول برکات خداست و یکی از این اولیا راستین مرحوم آیت الله العظمی « بهجت (ره) » است.
خداوند متعال می فرماید: آگاه باشید که به یاد خدا دلها آرام می شود یعنی اگر بنده ایی به یاد خدا بود قلب او مطمئن می شود و اگر خدا به یاد بنده بود او صاحب قلب مطمئنه است. فایده یاد خدا این است که دل می شنود و سخن می گوید و مناجات را درک می کند. مردان الهی نه به طرف لهو می روند و نه لهو قدرت آن را دارد که آنها را زمین گیر کند، مردان الهی از لهو و لعب و مانند آن گریزانند، آنها خود را با لهو و لعب آلوده نمی کنند، مردان الهی که در خانه های خاص خدایند اینها زمین گیر و دامن گیر لهو نمی شوند و لهو هم سراغ آنها نمی آید.
حال از این قسم برتر کسانی هستند که به فقاهت و مرجعیت و ریاضت دینی و ارشاد و هدایت و تربیت نفوس دیگران مشغول هستند که اینها کسانی هستند که هیچ چیزیی آنها را از یاد خدا باز نمی دارد.
دسته دیگر کسانی هستند که بالاتر از ریاست علمی و دینی و مرجعیت، دارای مقام ولایت و نبوت و امامت نیز هستند و آن انبیا و معصومین الهی(ع)هستند. خداوند در سوره مومنون می فرماید:مومن سراغ بازی و بازیچه نمیرود و در سوره نور نیز آمده است که بازی و بازیچه طرف مومن نمیرود. نام خدا و یاد خدا چشم دل را باز می کند و انسان بسیاری از چیزها را از پشت پرده می بیند و می شنود.
هنر مردان الهی آن است که وقتی با خدا صحبت می کنند هیچ دل مشغولی ندارند نه اینها طرف لهو می روند و نه لهو طرف آنها می رود عبد مخلص خدایند و وقتی خدا به آنها محبت می کند هیچ چیزی به دل آنها راه نمی یابد . اگر انسان جزء عبد خالص شد با تمام جان فقط کلام الهی را می شنود و آیت الله العظمی « بهجت (ره) » نمونه ایی از صاحبان این گونه نفس زکیه بود. ذات اقدس خدا این ولی خود را با انبیا محشور کند.
هو
فنا و بقای موجودات
امواج، از آن جهت که موج اند، فانی شدنی اند و لذا می بینید یک شکن از آب می آید و می رود، که موج بعدی غیر از موج قبلی است. اما امواج از آن جهت که آب اند، هرگز فانی شدنی نیستند. آب بودن امواج، هرگز با خرد شدن امواج از بین نمی رود. انسان از آن که خلق و موجی است از حقیقت وجود، فانی می شود و از ان جهت که حق است و در متن وجود قرار گرفته، باقی می ماند. (کل من علیها فان* و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام) لذا در اصطلاح بزرگان آمده است که تمام موجودات نظام هستی، یک وجه خلقی و حدّی دارند و یک وجه ربّی و بی حدّی. وجه خلقی چون محدود است، فانی می شود، اما وجه خدایی فانی شدنی نیست.
در مسأله ی قیامت کبری، خلق از آن جهت که خلق است، برداشته می شود اما از آن جهت که حق است و وجود است و مرتبط به حقیقت عالم است، باقی می ماند و برداشته نمی شود؛ چون در غیر این صورت، دیگر جزا معنا نخواهد داشت. تمام مباحث قیامت، بر اساس بقای نفس ناطقه ی انسانی است. نفس، چون باقی می ماند، قیامت مطرح می شود. این معنی ندارد که قیامت برپا شود اما نفسی برای جزا دیدن وجود نداشته باشد. اگر تمام موجودات، به قیامت (اذا زلزلت الارض زلزالها) از بین بروند، قیامتی نیز برای جزا دادن اعمال بر پا نخواهد شد.
لذا فرموده اند: تا معرفت نفس حل نشود، قیامت نیز حل نخواهد شد. غرض این که، وقتی موجودات را از آن جهت که باقی به بقای حقیقت وجودند، بررسی می کنیم بحث قیامت مطرح می شود. اگر چنین است، پس شهود ما نیز به جهت وجه اللهی موجودات بر می گردد، نه به جهت وجه الخلقی آنها چون خلقت همه ی موجودات، محدود است و حد، امر عدمی است و امر عدمی هم مورد ادراک و شهود قرار نمی گیرد. ادراک، مخصوص وجود است لذا حتی ادراک ما به ذات خودمان، از ان جهت است که ما موجودیم، نه مخلوق. چرا که خلق حد است و حد، قدرت شهود و لیاقت مشهود بودن را دارا نمی باشد چون امر عدمی زوال ناپذیر است.
شرح دروس معرفت نفس – استاد صمدی آملی
جرعه ای دریای نماز
شهود غیر از فهم است و نماز عبادتی است که انسان را به مقام شهود می رساند. چرا که شخص نمازگذار در تشهد می گوید: «اشهد ان لا اله الا الله»، شهادت همان مقام شهود و شهود عین دیدن و چشیدن است. در نماز غوغاهاست. هیچ عبادتی به پایه ی نماز نمی رسد. یکپارچه همه ی عبادات مقدمه هستند برای اینکه انسان به نماز بایستد و در آن هنگام به مقام شهود نائل شود.
مصلّی در ابتدای نماز با گفتن الله اکبر، هر آنچه را که غیر است به عقب می اندازد، چرا که غیر او اجوف است و تو خالی، و ما خواهان وجودیم. پس تو نیز در تکبیره الاحرام به لباس صمدیت حق مُحرم شو، و جز او را معدوم بدان. اهل حَرَم باش و از خلق درآی تا به حرم حق بار یافته و از خود بیخود شوی پس پیوسته بگو: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عینٍ ابداً و لا تکلنی الی غیرک طرفه عین ابداً».
بگو: غیر تو اجوف است و من نیز از آن جهت که من هستم اجوفم، پس نه مرا به من واگذار و نه به دیگران از اغیار خود. خلاصه اینکه پشت به خلق کن و روی به حق بیاور. وقتی که رو به حق کردی و مُحرم شدی و به حرم بار یافتی مخفیانه و آهسته بگو: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بگو: بیچاره ام و این شیطان نفس نمی گذارد تو را ببینم لذا از ان به تو پناه می برم. اما نام شیطان را آهسته بر زبان بیوار چون شیطان آنقدر ارزش ندارد که به خاطر او فریاد بزنی. همان آهسته او را خفه کن و بعد بلند و کشیده بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم* الحمد لله رب العالمین* الرحمن الرحیم* مالک یوم الدین». از همان اول مجذوب جمال حق خواهی شد زیرا از همان اول باید او را به اسماء جنالیه بخوانی: الله، الرحمن، الرحیم، رب العالمین، مالک یوم الدین.
بگو: تویی که سخن می گویی و خود را حمد می کنی. لذا در ادامه «ایاک» را بر «نعبد» مقدم دار و بگو: «ایاک نعبد و ایاک نستعین». هر چه خستی تویی و من جز تو را نمی بینم. و این همان مقام شهود است. بعد بگو: اینک با عجز و بیچارگی آمده ام تا تو را عبادت کنم و از تو یاری بجویم، کمکم کن، دستم را بگیر و مرا بالا ببر. وقتی این گونه تقرّب یافتی و موحد شدی خوب بشنو! اگر شنیدی که گفتند چه می خواهی؟ بگو: «اهدنا الصراط المستقیم»، یعنی بدون این که هیچ اسم دیگری را واسطه بگیری بگو: می خواهم مرا از جدول وجودی ام که نزدیک ترین راه ارتباط با توست، هدایت کنی، همان راهی که راه انبیاء و سفرای الهی توست. زیرا ایشان نیز از جدول وجودی خود با حق لایتناهی صمدی ارتباط وجودی یافتند و از حد درآمده و عین الربط به او شدند. این است که فرمودنه اند: نماز برای بی حد کردن انسان است و بعد بگو: «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین».
شرح دروس معرفت نفس- استاد صمدی آملی