:»:»:»:»:»:»:»:»: بهشت آرزو «:«:«:«:«:«:«:«:«:
گفتم که از دنیای آدمهای دنیا
دلگیرم و دارم هوای بی نشان ها
یا غرق اقیانوس بی آرام گردم
یا بال بگشایم به اوج کهکشان ها
گفتی بیا دست مرا در دست خود گیر
تا با هم از نامردمی ها پر بگیریم
تا بی کران ها، بی کران ها، بال در بال
پرواز را، پرواز را، از سر بگیریم
آن دورها در جنگلی سرسبز و انبوه
دنیای خود را لانه ای کوچک بسازیم
غمگین و شاد از قهر و صلح بی بهانه
با بوسه از هم دل بریم و دل ببازیم
هرشب کنار برکه ای پر آب و آرام
چون بید مجنون آب را گیسو گشاییم
با چشم غرق اشک و سرشار از تماشا
لغزنده و لرزان به آغوش هم آییم
بر روی فرش سبزه دست مادر خاک
همرنگ گل ها گستراند بستر ما
نقل و نبات آسمان ماه و ستاره
ریزد به رسم تهنیت بر پیکر ما
در زیر سقف آسمان بر بستر خاک
از گرمی آغوش هم گرما ستانیم
هر شام با لالایی نجوای جنگل
تا صبح در رؤیای یکدیگر بمانیم
ما را در آن دنیای نور و عشق و امید
خورشید باشد شاهد وارستگی ها
مثل دو تا قوی سبکبال و سبکبار
غرق شنا در برکه ی دل بستگی ها
در آن بهشت آرزو با نور خورشید
هر صبح، شور زندگی از سر بگیریم
چون آدم و حوا برای هم بمانیم
چون لیلی و مجنون برای هم بمیریم
در فصل پاییز و خزان و برگ ریزان
وقتی که دست مرگ گیرد دامن ما
پای چناری آسمان سای و کهنسال
آنجا که باشد تا قیامت مدفن ما
ما دست در آغوش هم، آرام خفته
پوشیده از گل برگ رنگارنگ، تن ها
آن برگ ها در سوگ ما اشک درختند
هم گورها، هم پیرهن ها، هم کفن ها
گفتم بیا ای خوب چون با بودن تو
دنیا به هر حالی که باشد چون بهشت است
وقتی دو دل با عشق هم پیوند خوردند
دلخواه آن دل های عاشق سرنوشت است
دیگر رمیدن را نمی بینم نیازی
چون هرچه، با دیدار زیبای تو زیباست
در روستا در شهر در هر کوی و برزن
هرجا که ما باشیم آنجا خانه ی ماست
زیباست آری زندگی شیرین و زیباست
هرجا تنی شد زنده با جان محبت
اما به جای گل رفیعا خار چیند
دستی که کوته شد ز دامان محبت
************