سلام دوستان
مدوسا راست میگفت ، باور نمیکردم کامنتهای شما دوستای خوبم چقدر دلمو گرم کنه تا ادامه بدم . همتون لطف داشتین . پس منو همینجوری که هستم قبول کنین . باشه؟
کمتر از یک ماه به عید مونده و من نمیدونم چرا امسال اینقدر ذوق زده ام ؟ برعکس هر سال . آخه تو خانواده ما همه میدونن که من از عید و دید و بازدید بدم میاد ، ولی امسال یه حس خوبی دارم . یه احتمال زیاد 27 اسفند میریم کیش بلکه امسال چهارشنبه سوری اونجا باشیم . آخه همه چهارشنبه سوری میرن کشتی یونانی و کلی خوش میگذرونن اما ما تا حالا نرفتیم !
مامان من خیلی آدم خرافاتیه ، البته خودش میگه اعتقاد دارم ! میگه هفت سین چیدن به ما نمیاد و هیچوقت نمیذاره ما سفره هفت سین داشته باشیم . من همیشه با حسرت همه آدمایی رو نگاه میکنم که وسایل سفره هفت سین میخرن . خیلی دلم میخواد امسال سفره هفت سین بچینم اگه شما هفت سین چیدین حتماً عکسشو بذارین تو وبلاگتون که من ببینم .
راستی بچه ها مدت ها بود تو تهران دنبال لوازم آرایش مارک مک میگشتم اما هیچ جا پیدا نکردم تا اینکه چند روز پیش یه جا رو پیدا کردم که تمام لوازم این برند رو داشت ، اما کاش پیدا نمیکردم ! آخه تو دبی یه کرم پودرش حدود 28 تومن بود اما اینجا همون کرم پودر رو گذاشته بود 59 تومن . اما واقعاً مارک محشریه !
دیروز هم یه خبر خوب شنیدم که کلی خوشحال شدم ؛ یه چمدون سوغاتی داره انتظار منو میکشه . مسافران عزیزمون یه هفته مونده به عید از آمریکا میان و از خبرگزاری معتبر خبر رسیده که یه چمدون سوغاتی مال منه . (میگم آیدین خان خوب شد یه کم به تعویق انداختم . مگه نه ؟
) . من کلاً ارادت خاصی به سوغاتی دارم ، وقتی هم یه نفر از یه جایی میاد بیشتر از خودش دلم برای چمدونش تنگ میشه و حرف حسابم حالیم نمیشه ؛ اضافه بار داشتیم ! سایزتو نمیدونستم ! خودت همه چی داری ! و خلاصه هدیه معنوی و از این حرفا هم خوشم نمیاد
از عید و سوغاتی بگذریم ، حالا میخوام یه کم با هم گوشت برادر مرده بخوریم (همون غیبت خودمون) ؛ بچه ها در جریان هستین که برادر من سه ماهی هست که عقد کرده و عروس جدیدی وارد خانواده ما شده ، راستش دختر خوبیه اما من هیچکدوم از اخلاقاشو نمیپسندم . مامانم میگه هرکسی از فرهنگ خانواده اش وارد یه فرهنگ جدید میشه یه کم مشکله که خودشو با بقیه مطابقت بده . اما این سومین عروس خانواده ماست (همچین میگم خانواده ، انگار درباره ملکه انگلیس صحبت میکنم ) ، پس چرا من با بقیه این مشکلو نداشتم . من خانم برادر دومیم رو خیلی دوست دارم یعنی از خیلی هم گذشته ! خیلی اخلاقامون با هم جوره و جای خواهر نداشته امو پر کرده . من هرجا میخوام برم با اون میرم و همیشه برام سنگ صبوره . این عروس جدید هم خیلی سعی میکنه مثل اون باشه و خود من هم سعی میکنم اما نمیشه . یه کارایی میکنه که به نظر من خیلی جالب نیست یا مثلاً حرفایی که میزنه . خودشم متوجه شده که یه جورایی با هم مچ نیستیم . نمیدونم به نظر شما چیکار کنم ؟
نگاه کنین ، یه کلام بهم گفتین هرچی دلت میخواد بگو ، منم یه ریز براتون حرف زدم و چرت و پرت گفتم . میگم من جنبه ندارم !!!
کلی اسمایلی خوشگل گذاشتم اما نشد . کسی میدونه چجوری میشه تو پرشین بلاگ چجوری اسمایلی گذاشت آیا ؟!!!