سه شنبه شب که به هتل رسیدیم صحبت از این شد که فردا رو روزه بگیریم. بچه ها میدونستن که یکی از مستحبات اینه که تو مدینه اگه میتونی 3 روز رو روزه بگیری و چه بهتر که اون 3 روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشه و این برای ما امکان داشت.
از اینکه این اطلاعات رو نداشتم خجالت کشیدم. تصمیم گرفتیم که روزه بگیریم.
پلّه ها رو رفتیم بالا.... باز همون استرس سراغم اومده بود. هنوزم که هنوزه نمیتون حالتم رو بگم. دل تو دلم نبود. اینجا همون بقیع که 4 تا از امامان توی اون دفن شدن.
از پلّه ها اومدیم بالا..... حالا جلوی در رسیده بودیم ولی اینبار نمیدونستم کجام.... یعنی میدونستم ولی باورم نمیشد.
وقتی که وارد بقیع شدم فکر میکردم که مقبره امامان خیلی عقبتر از این باشه. مدام سرم رو بالاتر از جمعیت میکشیدم که مثلا ببینم. روی پا بلند میشدم. ولی یهو دیدم که اون چیزی که من دنبالشم همین جاست. تعجب کرده بودم.
شنیده بودم بقیع مظلومیت دارد و راوی مظلومیت شیعه است. ولی ندیده بودم ( از سفر دوران کودکی چیزی یادم نمانده بود) فکر نمی کردم که این مظلومیت از این جنس باشد....
چهار قبر آسمانی و این مظلومیت.
بعد از مدتی که از تحیّر بیرون آمدم تازه یادم افتاد که سلام نکرده ام . زبانم چرخید :
"السلام علیک یا حسن بن علی
السلام علیک یا علی بن الحسین
السلام علیک یا محمد بن علی
السلام علیک یا جعفر بن محمد"
******************************************
در مورد بقیع انشا الله بیشتر مینویسم.
به علت کنکور کمتر تو این مدت آپ کردم. البته برا کنکور هم خوب نخوندم!!! انشاالله بعد از این بیشتر مینویسم.
موفق باشید وخدانگهدار