دستهایم خالی است .آنها را به سوی تو می آورم.
هرچه داشتم از لای انگشتهایم ریخته است .
تو کمی از خودت را توی دستهای من میریزی
و به من می گویی مراقب خودم باشم
تو را به خاطر آنچه که از خودت به من دادی سپاس !
دل تنگ که میشوم به گنجینه کوچکم نگاه می کنم .
وقتی در برابر دستهایی که از دیگران پراند،کم می آورم
به گنجینه کوچکم نگاه میکنم
.می بینم که تو همچنان در من زنده ای وزندگی میکنی.
تورا به خاطر انکه مرا ترک نمی کنی سپاس!
به خاطر اینکه یک روز از هوای درونم نفست نمی برد سپاس!
به خاطراینکه مثل پیچک توی تنم میپیچی واز من بالا میروی ،سپاس!
اگر آدم ها را دوست دارم به خاطر دستهایشان است .
همه یک روز دستهای خالی شان را به سوی تو آورده اند
تو ،توی دستهای همه جاری شدی
ودر روح هریک جایی برای خودت پیدا کردی وماندی .
وسایه خدایی ات روی سر همه افتاد.
تورا برای این که بودی سپاس !
تو را برای این که هستی سپاس!