در تبیین ماهیت هنر به طورکلی که هنر تئاتر نیز جزءی از آن بشمار می آید، از دیرباز تاکنون منشاء آن را معلول عواملی چند از جمله :
1- غریزه بازی 2- شوق خودنمایی 3- تلطیف غرایز حیوانی 4- تصعید غریزه جنسی 5- تلطیف محرکات فطری، عنوان کرده اند.
ارسطو در کتاب هنر شاعری خود منشاء تمام هنرها را وجود غریزه تقلید در انسان میداند. و تنها تفاوت آنها را در وسیله تقلید ، موضوع تقلید و طریقه تقلید ذکر میکند.
ارسطو در فصل چهارم کتاب (فن شعر ) خود میگوید: تقلید کردن ، غریزه ایی است که از کودکی در انسان ظاهر میشود. و یکی از امتیازات بشر بر سایر حیوانات پست تر در آن است که وی مقلدترین مخلوقات جهان است و نخستین دانسته های خود را از راه تقلید فرا میگیرد. و همه انسانها طبیعتاٌ از کارهای تقلیدی لذت میبرند.
پس میپذیریم که هنر بطور کلی و تئاتر بطور خاص تقلید است. تقلید از طبیعت و کردارهای آدمی اما باید در نظر داشت که لذت جویی انسان را به تقلید وادار نکرده است. بلکه ادامه بقاء و حفظ زندگی اورا به تلاشهای خستگی ناپذیر واداشته است.
چرا که انسان تنها موجودی است که به مدد قدرت تعقل میخواهد به کنه مسائل دنیا پی ببرد. و راز تحولات دنیا را کشف نماید.
انسان در زمانهای دور از دیدن عکس خود در آب و همچنین دین سایه خود ناشی از نور آفتاب و یا شعله ور شدن آتش و همچنین عدم از بین رفتن آنها در جریانات متوالی به وجود روح پی برد و چنین تفکر میکرد که روح را در سیطره خود درآورده است. اینجا بود که او در صدد تسخیر روح حیوانات و اشیاء نیز برآمد. مثلاٌ با کندن نقش گوزنی بر دیوار غاری که در آن بسر میبرد و یا پوشیدن پوست آن و تقلید حرکات، فکر میکرد که روح آن را به تسخیر خود درآورده است.
و بدین ترتیب آدمی از قالب خود بیرون آمد و در جلد موجودی دیگر رفت و حرکات او را تقلید میکرد . جست و خیز کرد و آواز در داد و از این امر 2 نتیجه حاصل شد:
1- هنر رقص و آواز پایه گذاری گردید.
2- جادوی حرکت یا جان گرایی
از این پس انسان برای هر جنبنده ایی از حیوان و گیاه گرفته تا آبها روح قائل شد و دریافت تا این دو در هم آمیخته اند تسلط روح بر جسم پایدار است. و زمانی که جسم بیجان همنوعان خود را دید دریافت که روح آنها در اطراف پراکنده است پس در صدد تامین غذای ارواح برآمد . پس اندیشه کرد بنحوی اطاعت و بندگی ارواح را بجای آورد تا از خشم آنان در امان باشد و به لطفشان بیفزاید. پس بخاطر شادی این روح و افتخار مقام والایش که اینک نیرویی بس عظیم بدست آورده است به رقص برخاست. رقصی که دیگر تقلید حرکات حیوانات نبود بلکه رقصی که بیننده را به یاد تمام حالات ، غمها ، شادیها و رشادتهای صاحب روح می انداخت. رفته رفته کلام جایگزین آواز گردید . کلامی که همسرایان تئاتر یونان از آن زاده گردید.
(ادامه دارد)
منابع:
ـ فن شعر ارسطو
- شناخت عوامل نمایش