ما نامخدا در علم ناسپاسی و هنر شکوه و گلایه دست جمله ملت های جهان را بدون استفاده از هرنوع ریسمان و طناب از پشت بسته و در مسابقات المپیاد همین علم دارای مدال طلای 18 قیراط بوده ایم، می باشیم و به کوری چشم دشمنان خواهیم بود. بر اساس تواریخ نگاشته شده و نگاشته نشده که بوسیله ریش و پیچه سفیدان عزیزمان نسل به نسل انتقال می یابد ما شاهد انواع و اقسام نظامهای حکومتی و زورکی بوده ایم و جالب توجه اینجاست که در ابتدای کار به آمدن هر کس و ناکسی شادمانی و با رفتنش هم شادمانی نموده ایم.
حالا بنده چشم کورم به جمال هیچ کدام از پادشاهان اسبق منور نگردیده و بسی هم ازین سبب شادمانم چون اگر خدای ناخواسته منور گردیده بود به همرای همان حضرات والا خاک گشته و در کوچه بازار چشم و گوش و دهان ملت را نوازش می نمودم، اما با مشاهدات اندکی که از اوضاع احوال وطن در دست دارم در همین چند سال گذشته ما در هر لحظه ای ناسپاس بوده ایم و برای هر اشپلاقی دم تکان داده ایم. البته بعضی ها هم نه آمدن رژیم و باداران جدید را جشن گرفتند و نه رفتنشان را و در تمامی لحظات ناسپاس بوده به هر کسی بدبین بودند و مانند تلویزیونهای تیلفونی صبح تا شام همه را به باد بدبینی قرار داده نه راهی پیش پای ملت گذاشته و نه به راهی که ملت روانند امیدوار بوده اند.
مابقی ملت همیشه در سنگر اگر نانشان در روغن باشد و وندشان برابر از وضعیت جاری در مملکت ابراز شادی و خرسندی نموده شعار زنده باد فلانی خان فلان زوی را میدهند و اگر سزاوار ستمی گردند شعار مرگ بر آدمکشان و دزدان بیت المال را. و همین ناسپاسی باعث و بانی تمامی بدبختی های مروج در جامعه تریاک زده ماست. ما انتظار نداریم کسی از خود ما انتظاری داشته باشد، اما انتظار هرکاری را از هر کس و ناکسی داریم و امروز هم که تمام جامعه جهانی چه به زور و چه به رضا به کمک ما شتافته و خونمان را در قوطی عطار نموده اند با اینکه عده ای نانشان در روغن نباتی و حیوانیست و عده ای دیگر هم از برکت دموکراسی وارداتی چپ و راست سخن تلخ بلغور میدارند باز هم ملت همیشه در سنگر ناله و فغان دارند و چشم کسی از دالر سیری ندارد چون چشم تنگ مارا هیچ خاکی پر نمی کند.
انتظارات ما از جامعه جهانی آنقدر زیاد است که اگر تمام ثروت جهان در غاری بنام افغانستان سرازیر شود باز نه پر می گردد و نه آباد. در اینکه جامعه جهانی هم نامردی ننموده ما را "لای می شقد" شکی نیست اما خودمان هم سر همدیگر را بی کلاه نگذاشته مابقی بودجه های انکشافی را در جیب های مبارکمان فرو می بریم و باز هم گناهش به دوش همان جنایتکاران کلیشه ایست. هرکسی که از کشورهای خارج به میهن عزیزش بازمیگردد و با سردادن شعار " گر جهنم ساختم فردوس هم می سازمت " از بازسازی افغانستان دم می زند اگرچه در ابتدا هدفش مقدس است و در فکر بازسازیست، پس از چندی خانه ی خویش را پر ارزن می کند نه خانه ی ملت را. شاید خاک پاک ما جنبه ی افکار پاک را ندارد و هر هدف نیکی به بدی میانجامد و هر کس هرقدر وطنپرست و مردم دوست باشد، با پاگذاشتن به دامان پاک مهین مال مردمخوار می گردد و جنایتکار.
خلاصه چند روزیست غذای آشپزخانه ی ما.... ببخشید... چند روزیست افکار نا امیدی و ناسپاسانه ای در سر می پرورانم که شاید بخاطر ضعف ناشی از شناخت سیاسی شخص خودم باشد و شاید هم فشار کار و کلاه گذاشتن به کله ی خانم و آقای دنمارک. و همین افکار ناخوشایند ما را بر آن داشت تا از ملت همیشه در سنگر خویش شکوه نماییم و بنالیم:
که ای ملت بیدار، سپیدار* شما رفت
سرو و سمن و گل بسر دار شما رفت
بیمار بگشت خود و طلب کرد عیادت
هرکس که به غمخواری بیمار شما رفت
* منظور از سپیدار شخص خاصی نیست و بدبختانه هیچ قامتی در زیر بار ستم از خود و بیگانه چنین راست نمانده است. سپیدار تشبیه ایست به مردان و (محض گل روی مدافعین حقوق زنان) زنان قد برافراشته ای که نامشان ثبت تاریخ هم نگردیده است و بهمراه تمام اسناد تاریخی فراموش تاریخ گردیده اند.