زمانهای قدیم و ندیم، مثلاَ همی چند سال پیش در پاکستان عزیز که علاوه بر مهاجر بودن چوکی نشین مکتب هم بودیم و چپ و راست بنابر امیال شخصی و جاذبه های دیدنی از مکتبی به مکتب دیگر کوچ میکردیم. در مهاجرت علاوه بر دیگر مشکلات و فیس نه چندان گزاف مکتب که در عالم فقیری و بی سیرم بودن خیلی از گزاف هم گزافتر بود، مشکل دیگری که اکثریت با آن دست به گریبان بودند خریدن همانا کتاب بود و مشکلتر از همه پیدا کردن بعضی از کتابها. اکثر کتابها دارای مهر وزارت معارف افغانستان و کاپی شده در کتابخانه های پشاور، در صفحه اول خود با جمله مبارکه " حق چاپ محفوظ است" مزین بودند. اما گاهگاهی می شد کتابی قرض گرفت و فتوکاپی نمود که البته ارزانتر بود و کاپی کردن از روی نسخه کاپی شده یعنی کاپی کاپی و سوختاندن پدر کاپی رایت و حق چاپ محفوظ است و غیره.
جالبتر از همه اینکه در حال نوشتن متن حاضر به یاد خبری از کتابهای جدید معارف افغانستان شندیم که با هزینه یی گزاف چاپ شده و از کیفیتی فوق العاده وطنی برخوردارند که میتوان گفت صد رحمت به چاپخانه های پشاوری و فتوکاپی های سرکوچه یی. شنیده ام که کاغذهایش از جنس کاغذهای روزنامه ایی است که خوشبختانه قصابهای وطنی از وجود مبارکشان بهره مند می گردند.
و اما بعد... همیشه فکر میکردم حق چاپ محفوظ چاپخانه های پشاوری است و یا اینکه حق چاپ کتابهای فارسی برای افغانان عزیز محفوظ است و مابقی ملت مسلمان نباید کتابهای ما را چاپی کنند. تا اینکه کم کم با بالا رفتن سن، درک من هم از فلسفه جناب کاپی رایت بالا رفت و دانستیم که نخیر، حق چاپ برای کسی که اولین بار زحمت کتاب را کشیده است و یا خرج کتاب کرده است محفوظ است نه همه ی ملت. البته از جایی که مملکت در حال نابسامانی بود و کسی کاپی رایت پاسپورت و قباله ی خانه ی خود را هم نداشت، کاپی رایت کتاب چندان هم مهم نبود.
با آمدن دولت جدید، پارلمان جدید، کابینه ی جدید و خلاصه همه چیز جدید به افغانستان، امیدهای جدیدی هم تشریف فرما شدند و ملت شهیدپرورمان انتظارات جدیدی پیدا کردند. امروز با گذشت هفت سال و اندی از تمام چیزهای جدید، امیدهایی که در اوایل جدید بودند کهنه و فرسوده شدند اما برآورده نشدند. انتظارات هم به سرنوشت امیدها دچار گردیده به فراموشی سپرده شدند. همه چیز بهتر شد و هیچ چیز بهتر نشد.
چه بلایی به سر حضرت کاپی رایت آمد ما هم نفامیدیم، مگر همی روز قبل خبر خوشی به گوشمان رسید. غوث زلمی و قاری مشتاق به جرم ترجمه و نشر قرآنکریم به بیست سال حبس محکوم شدند و تازه همونجه بود که به یاد حق چاپ محفوظ است افتادیم. البته گناه این دو نفر و مابقی همدستانشان تنها چاپ مجدد نیست، بلکه ترجمه ی قرآن بدون متن عربی آن است. و این نوآوری نه بلکه بی توجهی به حق چاپ است. ملت افغان نیازی به فهم قرآن پاک ندارند. اگر قرار باشد تمام مردم افغانستان معنی قرآن را بدانند و قرآن را به زبانی بخوانند که معنی اش را بدانند، پس چه کسی ملا باشد و برایشان تفسیر دین کند؟