کاش میشد دسته جمعی از این مسافرتا بریم.........جای همتون خالی بود.در عوض دوتا عکس از شمال و چندتا عکس از فیلم حرکت اول براتون دارم..........
میدونید مشکل من چیه؟؟؟از هیچ قالبی خوشم نمیاد......حالا اینی که گذاشتم بهتر از بقیه بود....امیدوارم این دیگه اخریش باشه...
بابای
امروز اپم کوتاهه...یه داستان کوچولوی خوشگل براتون نوشتم...امیدوارم که خوشتون بیاد.
از طفلی نابینا سوال کردند که ایا تو هیچ وقت درباره جهان اندیشیده ای و ارزو نداری که جهان پهناور را یک بار هم که شده ببینی؟
طفل در پاسخ سوال گفت:من نه ارزو دارم دریایی را که ولوله اش به گوشم میرسد ببینم و نه شهر و دنیایی که سر و صدایش روحم را عذاب میدهد اما کاش یک بار روی مادرم را میدیدم.
اینم یه عکس خوشگل از انجلینا جولی و بچش که فک کنم یه جورایی به داستان امروزمون ربط داشته باشه!!!!!
خب دیگه....نظر فراموش نشه ها!!!!!
بابای
دیروز داشتم از کلاس برمیگشتم که چشمم خورد به مجله ای که ویژه نامه مجموعه های ماه رمضون بود.رفتم جلو دیدم توش عکس پوریائه و بالاشم نوشته به امید بازگشت.خلاصه مجله رو گرفتمو حالام میخوام براتون بنویسم که توش چی نوشته بود.
جوانی که محمد حسین لطیفی او را پیدا کرد و در وفا روبروی هانیه توسلی گذاشتخیلی زود کارش گرفت و گل کرد.
پوریا پورسرخ با "وفا" به واسطه بازی خوبی که به نمایش گذاشت چهره و فاکتورهایی که برای ستاره شدن و البته رابطه خوبی که با نشریات عامه پسند داشت خیلی زودتر از انچه همه انتظارش را داشتند ستاره شد.
ستاره ای که به گفته یکی از سردبیران نشریات عامه پسند بعد از وفا عکسش درست به اندازه سوپر استاری چون محمدرضا گلزار روی دکه ها خریداری داشت.اما او با وجود ستاره شدن در ان زمان مخالفان زیادی در بین سینمایی ها داشت. کسانی که اعتقاد داشتند شانس او گل کرده و اصولا بازیگر نیست و چند ماه دیگر تب و تابش می افتد.
ولی حدود یک سال بعد وقتی با اعتماد دوباره لطیفی در صاحبدلان هم حضور پیدا کرد با حضور موقتش در نقشیمتفاوت جواب منتقدانش را داد و به انها ثابت کرد که کارش را بلد است.
اما این کافی نبود و پورسرخ نیاز به یککار درست و حسابی دیگر هم داشت.نیازی که با لطف دوباره محمد حسین لطیفی و نقشی که در روز سوم به او داد ان را برطرف کرد.
پورسرخ هم با یک تلاش فوق العاده از این فرصت همچون صاحبدلان استفاده کرد و بهترین بازی ممکن را در فیلم از خود به نمایش گذاشت.بهترین بازی ای که با پاسخ داوران هم روبرو و او به عنوان کاندیدای دریافت سیمرغ معرفی شد.
خب از اینجا به بعد اوضاع فرق کرد و پورسرخ با تایید همگان به عنوان یک ستاره معرفی شد.اما درست همینجا بود که پورسرخی که تا این نقطه را خوب امده بود دچار سر در گمی در ادامه راهش شد.
او بعد از روز سوم با کلی پیشنهاد روبرو شد و از انجا که بی تجربه بود نمی دانست چه کند.او از طرفی انبوهی پیشنهاد تجاری داشت و از طرفی هم عده ای به او پیشنهاد میکردند که منتظر کاری خوب برای بازی بعدی اش بماند.در واقع او در موقعیت یک ستاره قرار گرفته بود اما سیاستی که یک ستاره در چنین اوقاتی را نیاز دارد نداشت.
درست در همین زمان تهیه کننده ای که در وفا به پورسرخ اعتماد کرده بود به او پیشنهاد بازی در یک سریال دیگر را می دهد.در چنین مواقعی یک ستاره معمولا برای حفظ جایگاهش باید پشت پا به رفاقت ها بزند و خیلی راحت نه در زبانش بچرخد.اما پورسرخ از همان جایی که بی سیاست دانستیمش در رودربایستی می ماند و حضور در سریال را قبول میکند تا با این کار به خیال خودش حد اقل به پروژه های تجاری نرفته باشد و یک کار دیگر در تلویزیون کرده باشد.
اما شکرانه شکست میخورد و پورسرخ به دلیل پخش سریال در رمضان محبوبیتش به شکل عجیبی تعدیل پیدا می کند.به شکلی که همان سردبیر مجله عامه پسند می گوید پس از این کار تمام مجله هایی که روی جلدشان پورسرخ بود نفروختند.
پورسرخ دچار یک شکست سنگین می شود که دلیلش هم چیزی نیست جز بی سیاستی خودش.بی سیاستی ای که او را چند ماهی گوشه گیر میکند و باعث میشود از نظر روحی لطمه بزرگی بخورد.
اما او حالا دوباره برگشته و به نظر میرسد با سیاست تر از قبل هم شده باشد.این را از انتخابش میتوان فهمید.
از این که فهمیده به جای قهر از تلویزیون باید از همان جایی که خراب کرده دوباره اباد کردن را اغاز کند و با یک سریال دیگر برگشته است.سریالی که امیدها به ان زیاد است و خیلی ها معتقدند پورسرخ با نشان دادن خود در ان میتواند همه چیز را به حالت قبل برگرداند و کارش را در جاده ای که در ان افتاده بود به سمت ستاره شدن ادامه دهد. پایان
اینم چند تا عکس از خوابزده
امروز سه تا عکس از روز حسرت براتون گذاشتم...