خودخواهانه ترین کلمه 1 حرفی I "من" است، از آن دوری کنید
رضایت بخش ترین کلمه 2 حرفی WE "ما" است، از آن را به کار ببرید.
مهلک ترین کلمه 3 حرفی EGO "نفس" است، آن را نابود کنید.
پرمصرف ترین کلمه 4 حرفی LOVE "عشق" است، به آن احترام
بگذارید.
مطلوب ترین کلمه 5 حرفی SMILE "لبخند" است، آن را در چهره
داشته باشید.
سریع ترین کلمه 6 حرفی RUMOUR "شایعه" است، آن را نادیده بگیرید
مشکل ترین کلمه 7 حرفیSUCCESS "موفقیت" است، آن را به دست آورید.
رشک آورترین کلمه 8 حرفی JELOUSY "حسادت" است، از آن اجتناب
کنید.
قویترین کلمه 9 حرفی KNOWLEDGE "دانش" است، آن را
بیاندوزید.
مهمترین کلمه 10 حرفی CONFIDEMCE "اعتماد به نفس" است، به
آن اتکا کنید با آرزوی موفقیت شما - مریخی.
نوشته شده در روز شنبه 87/7/27 ، تعداد
درآمد این آقایان، 70 هزار یورو در دقیقه!!!!
وقتی صحبت از درآمد به میان میآید معمولا درآمد ماهانه یا سالانه مدنظر است اما این موضوع درباره «موکش آمبانی» هندی و برادرش صدق نمیکند. چرا که درآمد او در دقیقه رقم بسیار قابلتوجهی است. «آمبانی» بر اساس ارزیابیها از درآمد 70 هزار یورو در دقیقه برخوردار است و به گفته کارشناسان مساعدترین شرایط را برای تبدیل شدن به ثروتمندترین مرد جهان دارد. براساس آخرین لیست مجله «فوربس»، آمبانی با دارایی 1/02 میلیارد دلار در جایگاه چهاردهم این لیست قرار داشت اما دارایی اش به قدری سریع رشد میکند، که حتی کارشناسان مجله معروف «فوربس» را سردرگم کرده است. «موکش» 50 ساله در ژانویه اخیر به عنوان اولین تریلیارد (به روپیه) یعنی عددی با 21 صفر!) در دومین سرزمین پرجمعیت جهان شناخته شد و این موفقیت را جشن گرفت. براساس ارزیابیها، دارایی او از آن زمان تا به حال دو برابر شده و بین 33 تا 43 میلیارد یورو برآورد میشود، که سرمایهداران بزرگ جهان را به تعجب واداشته است.
یک هواپیما، هدیه تولد!
گفتنی است که «موکش» ثروتمند به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد تولد همسرش یک هواپیمای ایرباس شخصی به او هدیه داد. وی در حال حاضر در شهر بمبئی مشغول ساختن یک کاخ مجلل با امکانات فراوان است، که قرار است این صنعتگر بزرگ هندی همراه با همسرش، سه فرزندش، مادرش و حدود 600 خدمه! در آن زندگی کنند، هزینه ساخت این کاخ مجلل 750 میلیون یورو تخمین زده شده که تنها درآمد یک هفته موکش است.
میراث پدری
گفتنی است که دارایی عظیم آمبانی حاصل سالها تلاش و زحمت فراوان پدرش «دهیروبهای» است. «دهیرو» یک مامور پمپ بنزین بود و از صفر شروع کرد و با تلاش فراوان شرکت صنعتی «ecnaileR» را در سال 1966 تاسیس کرد. موکش که در 19 آوریل 1957 به دنیا آمد امروزه دارایی خود را مدیون این شرکت است. موکش در رشته شیمی و اقتصاد در بمبئی و آمریکا تحصیل کرد و در سال 1981 رسما به عنوان شریک پدرش در شرکت «ecnaileR»مشغول کار شد و در سال 2002 و پس از فوت پدرش ریاست این شرکت را برعهده گرفت.
قدرتمندترین مرد هندوستان
در این زمان درآمد این شرکت به اندازه چهار درصد تولید ناخالص ملی هندوستان بود. موکش یک برادر کوچکتر به نام «آنیل آمبانی» دارد که در همین شرکت مسئول امور مالی است. او نیز از این شرکت درآمد هنگفتی دارد و براساس آخرین لیست «فوربس» با دارایی نزدیک به برادرش (2/81 میلیارد دلار) در جایگاه هیجدهم ثروتمندترینهای جهان قرار دارد. مجله «yadot aidnI » اخیرا موکش را به عنوان قدرتمندترین مرد هندوستان بعد از نخستوزیر این کشور معرفی کرده است. موکش میخواهد تا سال 2011 میلادی حدود 25 میلیارد دلار در زمینه لوازم خانگی سرمایهگذاری کند. منتقدان هندی میترسند با این سرعت که موکش در زمینه اقتصادی رشد میکند به زودی قسمت وسیعی از صنعت و تجارت هندوستان را در انحصار خود درآورد.
نوشته شده در روز شنبه 87/7/27 ، تعداد
مرد راستگو
ماجرا مربوط به مرد راستگو و صادقی است که تا انجا که می توانست مراقب خانواده اش بودو کارش را هم به نحو احسن انجام می داد. روزی رؤسای محل کارش او را به مأموریت می فرستند. او به همراه یک کیف پر از مدارک مهم راهی مأموریت می شود. در طول راه، مرد جوان تصمیم می گیرد برای استراحت در کنار رودخانه ای توقف کند اما ناگهان کیفش به داخل رودخانه می افتد.
با وجود اینکه سنّی از او گذشته بود اما به خاطر ارزش اسنادی که داخل کیف چرمی اش بود شروع به گریه می کند. مرد جوان به این فکر می افتد که خودش را به داخل رودخانه بیاندازد و کیفش را بیرون بیاورد. اما ناگهان خدای رودخانه ظاهر می شود و داستان او را می شنود. خدای رودخانه بلافاصله به داخل آب شیرجه می زند و کیفی را بیرون می آورد اما از انجا که آن کیف، کیف مرد جوان نبود، او حاضر نمی شود کیف را بگیرد . خدای رودخانه بار دیگر وارد رودخانه می شود و این بار کیفی پلاستیکی را با خودش می آورداما بار دیگر مرد جوان از گرفتن کیف ممانعت می کند. دوباره خدای رودخانه به داخل آب می رود و این بار کیف چرمی را بیرون می آورد.مرد جوان که از دیدن کیفش بیش از اندازه خوشحال شده بود از صمیم قلب از خدای رودخانه تشکر می کندو خداوند هم که از صداقت آن مرد به وجد آمده بود هر سه آن کیف ها را به او می دهد.
مرد جوان با خوشحالی به خانه اش بر می گردد و همة ماجرا را برای همسرش تعریف می کند.زن جوان از صداقت همسرش ناراحت و دلخور می شود و از او می خواهد با هم کنار رودخانه بروند تا او هم با خدایی که تا این حد بخشنده و سخاوتمند است آشنا شود.
مرد جوان که چارة دیگری نداشت همسرش را به کنار رودخانه می برد. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که ناگهان زن جوان به داخل رودخانه می افتد. مرد بار دیگر شروع به گریه می کند. این بار هم خدای رودخانه ظاهر می شود و از ماجرا مطلّع می شود و بلافاصله به داخل رودخانه می رود و زنی را بیرون می آوردو می گوید: این همسر توست؟ مرد راستگو می گوید: بله!
خداوند که بر همه چیز آگاه بود بلافاصله رو به مرد جوان کرد وگفت: پسرم، تو که مرد راستگویی هستی پس چرا دروغ می گویی؟
مرد جوان در جواب گفت: خدای مهربان اگر می گفتم نه،شما دوباره به داخل رودخانه می رفتید و زن دیگری را بیرون می آوردید و اگر دوباره می گفتم نه، بار دیگر به داخل رودخانه شیرجه می زدیدو این بار همسرم را می آوردید و من می گفتم بله، و در آن لحظه شما هر سه آن خانم ها را به من می دادید.
خودتان هم می توانید تصور کنید که در آن موقع چه بلایی بر سر من می آمد؟
این داستانی است که اگر همة زن ها با دقت به آن توجّه کنند متوجه یک نکتة اخلاقی می شوند. اگر می خواهید زندگی تان سراسر شادی و نشاط باشد همیشه حقیقت را بگویید و به شوهرتان هم کمک کنیدشخص راستگو و صادقی باشید؛ حتی اگر مجبور شوید در رفاه کمتری زندگی کنید.
اگر می خواهید زندگی تان سراسر از شادی و نشاط باشد همیشه حقیقت را بگویید.
به شوهرتان کمک کنید تا راستگو و صادق باشدحتی اگر مجبور باشید در رفاه کمتری زندگی کنید.
جملات جالب با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه،رختخواب خرید ولی خواب نه،ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه،می توان کتاب خرید ولی دانش نه،دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه
طلا را به وسیله آتش......زن را به وسیله طلا ........و مرد را به وسیله زن امتحان کنید.(فیثاغورث)
در آغاز آفرینش یکروز دروغ و حقیقت رفتند کنار رودخانه ، دروغ گفت : بیا شنا کنیم و حقیقت ساده دل قبول کرد؛ امام تا لباس هایش را در آورد و در آب رفت ، دروغ لباس او را دزدید و رفت... از آن به بعد حقیقت بیچاره عریان ماند و مردم دروغ را با لباس حقیقت دیدند
هر روز ما دریافتی های موبایلمون رو باز میکنیم و پیامهایی رو که دوستانمو برامون فرستادن میخونیم ، اما چند بار قرآن رو باز میکنیم تا پیامهایی رو که خدا فرستاده بخونیم ؟
نوشته شده در روز شنبه 87/7/27 ، تعداد
Mother"s Day is EVERYDAY..
When you were 1 year old, she fed you and bathed you.
You thanked her by crying all night long.
وقتی یه سالت بود اون بهت غذا داد و حمومت کرد ..
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟ با شب نخوابی هات و گریه کردن هات
_____________________________________
When you were 2 years old, she taught you to walk.
You thanked her by running away when she called.
وقتی دو سالت بود اون بهت یاد داد چه جوری راه بری
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟با فرار کردنت وقتی که هی صدات میکرد
_____________________________________
When you were 3 years old, she made all your meals with love.
You thanked her by tossing your plate on the floor.
وقتی 3 سالت بود اون با عشق برات غذا هات رو درست میکرد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟با پرت کردن بشقاب غذات رو زمین ..
_____________________________________
When you were 4 years old, she gave you some crayons
You thanked her by coloring the dining room table.
وقتی 4 سالت شد اون بهت چند تا مداد و گچ رنگی داد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟با رنگ کردن و خط خطی کردن میز اتاق غذاخوری
_____________________________________
When you were 5 years old, she dressed you for the holidays.
You thanked her by plopping into the nearest pile of mud.
وقتی که 5 سالت بود یه لباس خوشگل واسه تعطیلات تنت کرد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟با تلپی خودت رو انداختن رو یه عالمه گِل و شُل
_____________________________________
When you were 6 years old, she walked you to school.
You thanked her by screaming, "I"M NOT GOING!"
وقتی 6 سالت شد اون تورو به دبستان برد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟با جیغ و گریه و زاری که من نمیخوام برم مدرسه
_____________________________________
When you were 7 years old, she bought you a baseball.
You thanked her by throwing it through the next-door-neighbor"s window.
وقتی 7 سالت بود واست یه توپ خرید
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟با شوت کردنش به شیشه ی همسایه بغلی
_____________________________________
When you were 8 years old, she handed you an ice cream.
You thanked her by dripping it all over your lap.
وقتی 8 سالت شد یه روز واست بستنی خرید
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟با ریختن وچکه کردنش روی تمام لباست
_____________________________________
When you were 12 years old, she warned you not to watch certain TV shows.
You thanked her by waiting until she left the house.
وقتی 12 سالت بود بهت گفت بعضی از برنامه های تلویزیون رو نباید ببینی..
مناسب تو نیست
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟صبر میکردی پاشو از خونه بزاره بیرون و می رفتی و می دیدی
_____________________________________
When you were 13, she suggested a haircut that was becoming.
You thanked her by telling her she had no taste.
وقتی 13 سالت بود ازت خواست موهات رو با یه مدل جدید کوتاه کنی
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟بهش گفتی که سلیقه نداره
_____________________________________
When you were 14, she paid for a month away at summer camp.
You thanked her by forgetting to write a single letter.
وقتی 14 سالت شد هزینه یه ماه تعطیلات که بری کمپ تابستانی رو پرداخت کرد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟ فراموش کردی حتی یه نامه ی خشک و خالی واسش بفرستی
_____________________________________
When you were 15, she came home from work, looking for a hug.
You thanked her by having your bedroom door locked.
وقتی 15 سالت بود خسته که از سر کار بر میگشت .دلش میخواست بغلش کنی
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟تو اتاقت بودی و درو هم قفل میکردی
_____________________________________
When you were 16, she taught you how to drive her car.
You thanked her by taking it every chance you could.
وقتی 16 سالت شد بهت رانندگی یاد داد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟تو هر فرصتی ماشینشو ازش میگرفتی
_____________________________________
When you were 17, she was expecting an important call.
You thanked her by being on the phone all night.
وقتی 17 سالت بود .یه شب اون منتظر یه تلفن خیلی مهم بود
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟ تمام شب تلفن رو اشغال کردی
_____________________________________
When you were 18, she cried at your high school graduation.
You thanked her by staying out partying until dawn.
وقتی 18 سالت شد ..اون تو مراسم فارغ التحصیلی تو از دبیرستان اشک شوق ریخت
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟ شب رفتی مهمونی و تا صبح خونه نیومدی
_____________________________________
When you were 19, she paid for your college tuition, drove you to campus, carried your bags.
You thanked her by saying good-bye outside the dorm so you wouldn"t be embarrassed in front of your friends.
وقتی 19 سالت شد.شهریه دانشگاهت رو پرداخت کرد ..خودش بردت دانشگاه و وسایلت رو حمل کرد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟همون جلوی در خوابگاه بهش گفتی خداحافظ و گفتی بره که جلوی دوستات آبروت نره
_____________________________________
When you were 20, she asked whether you were seeing anyone.
You thanked her by saying, "It"s none of your business."
وقتی 20 سالت بود ازت خواست بهش بگی که آیا کسی تو زندگیت هست یا نه..
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟گفتی به تو مربوط نیست
_____________________________________
When you were 21, she suggested certain careers for your future.
You thanked her by saying, "I don"t want to be like you."
وقتی 21 سالت بود یه برنامه هایی رو برای آینده ات پیشتهاد کرد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟بهش گفتی که علافه ای نداری که مث اون بشی
_____________________________________
When you were 22, she hugged you at your college graduation.
You thanked her by asking whether she could pay for a trip to Europe.
وقتی 22 سالت شد ..روز فارغ التحصیلی از دانشگاه در آغوشت گرفت
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟بهش گفتی می تونه پول بده که بری اروپا؟
_____________________________________
When you were 23, she gave you furniture for your first apartment.
You thanked her by telling your friends it was ugly.
وقتی 23 سالت شد ..اون مبلمان اولین آپارتمانت رو بهت داد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟ به دوستات گفتی چه مبل های زشتی
_____________________________________
When you were 24, she met your fiance and asked about your plans for the future.
You thanked her by glaring and growling, "Muuhh-ther, please!"
وقتی 24 سالت بود نامزدت رو دید و ازت برنامه ی آینده تون رو پرسید
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟بهش چشم غره رفتی و غر زنی که :اِ مامان .خواهش
_____________________________________
When you were 25, she helped to pay for your wedding, and she cried and told you
how deeply she loved you.
You thanked her by moving across the country.
وقتی 25 سالت بود.اون کمکت کرد که هزینه های عروسیت رو بپردازی و اشک ریخت و بهت گفت که عمیقا دوستت داره .
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟اسباب کشی کردی به یه شهر دور
_____________________________________
When you were 30, she called with some advice on the baby.
You thanked her by telling her, "Things are different now."
وقتی 30 سالت شد..یه مقداری راجع به بچه بهت نصیحت کرد
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟گفتی :مامان دوره زمونه عوض شده
_____________________________________
When you were 40, she called to remind you of a relative"s birthday.
You thanked her by saying you were "really busy right now."
وقتی 40 سالت شد ..بهت زنگ زد تا تاریخ تولد یکی از نزدیکانت رو به یادت بیاره
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟بهش گفتی فعلا خیلی گرفتاری
_____________________________________
When you were 50, she fell ill and needed you to take care of her.
You thanked her by reading about the burden parents become to their children.
وقتی 50 سالت بود اون احساس کسالت میکرد و ازت خواست که ازش مراقبت کنی
تو چه جوری ازش تشکر کردی؟؟واسش درباره پدر و مادر هایی گفتی که بچه هاشون ترکشون کردن
_____________________________________
And then, one day, she quietly died. And everything you never did came crashing down like thunder... ah, if only .......
و حالا ..روزی هست که اون آروم و خاموش خوابیده و همه کارهایی که تو انجام ندادی براش ..مث برق و باذ تموم شده و رفته و.......آه ......ای کـــــــــــــــــــــاش
IF YOUR ARE LUCKY AND SHE"S STILL AROUND, MAKE A DIFFERENCE FOR HER -AND
THANK HER PROPERLY..
اگه این قدر خوشبخت هستی که هنوز مادرت رو در کنارت داری ..یه تغییری براش ایجاد کن و ازش به طور کامل قدر دانی کن
always remember to love
your mother coz you only have one mother in your life time...
همیشه بهش عشق بورز ..
یـــــــادت نره که تو در تمام زندگیت تنها یه مــــــــــادر خواهی داشت
یه اعتقاد قلبی دارم که مادرها این قدر پیش خداوند عزیز هستن که روزای مادر و
تولد بچه هاشون دوباره روحشون بر میگرده بین ما و همون زمان فرزندانشون اگه
حاجتی داشته باشن ..مـــــــــادر پیش خداوند شفاعت اونها رو خواهد کر