در پی اعلام خبر سفر قریبالوقوع استفان هاوکینگ، دانشمند برجسته جهان به ایران، دکتر ارفعی، معاون پژوهشی پژوهشگاه دانشهای بنیادی، جزئیات این سفر را تشریح کرد.
به گزارش خبرنگار «علمی» خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، دکتر ارفعی در این زمینه اظهار داشت: در پی اظهار علاقه استفان هاوکینگ دانشمند برجسته برای دیدن از پژوهشگاه دانشهای بنیادی (IPM) و شرکت در مدرسه ریسمان (که ماه پیش انجام شد) با وی تماس گرفته شد که به دلیل عدم همخوانی برنامه های از پیش تعیین شده با زمان برگزاری مدرسه ریسمان قرار شد بازدید به زمان دیگری موکول شود.
در پی هماهنگیهای بعدی استفان هاوکینگ موافقت خود را برای سفر به ایران از تاریخ 13 تا 22 ژوئیه (22 تا 31 تیر ماه ) اعلام کرد که در این سفر علاوه بر بحث تبادل نظر با فیزیکدان پژوهشگاه و ایراد سخنرانی تخصصی تعدادی سخنرانی عمومی خواهد داشت. وی خاطرنشان کرد: هاوکینگ در خاتمه سفرش به ایران در مراسم اختتامیه المپیاد جهانی فیزیک که در اصفهان برگزار میشود شرکت خواهد کرد و در طول انجام سفر از نقاط مختلف بازدید میکند و با شخصیتهای مهم علمی ملاقات خواهد داشت.
دکتر ارفعی تصریح کرد: استفان هاوکینگ از دانشمندان برجسته فیزیکی نظری است که نقش مهمی در تحول فیزیک گرانه و به ویژه فیزیک سیاه چالهها در چند سال گذشته داشته و مسایل اساسی مهمی را در این زمینه مورد خطاب قرار داده است. در حال حاضر او استاد فیزیک نظری در دانشکده فیزیک نظری و ریاضیات کاربردی دانشگاه کمبریج و صاحب کرسی لوکاس است که دانشمندان بزرگ نیز همچون نیوتن و دیراک صاحب آن بودند. به گفته وی، حضور استفان هاوکینگ در پژوهشگاه و در دیگر نقاط ایران عاملی برای شناساندن علوم به ویژه فیزیک و جایگاه مهم آن به جوانان خواهد بود؛ علاوه بر آن با توجه ویژه ای که به وی میشود این امر مایه توجه بیشتر از سوی سایر دانشمندان به ایران و پژوهشگاه خواهد بود و در ارتقای سطح کیفیت فعالیتهای علمی و همچنین روابط علمی ایران با دانشمندان سایر کشورها اثر بسزایی خواهد داشت.
استفان هاو کینگ علاوه بر کار علمی تخصصی خود نقش مهمی را بر عمومی کردن علم داشته است و چندین کتاب در این زمینه نوشته که برخی از آنها از جمله «تاریخ مختصر زمان» به فارسی نیز ترجمه شده است. به گزارش ایسنا، آنچه استفان هاو کینگ را از سایر دانشمندان همتراز خود متمایز کرده و باعث توجه ویژه رسانه ها و عامه به وی شده و او را تا حد یک شخصیت اجتماعی مشهور و ویژه بالا برده است، وضعیت جسمانی خاصش است که از زمان جوانی در 21 سالگی در حالی که دانشجوی دانشگاه کمبریج بود، مشکلات حرکتی را حس کرد و پس از معاینات معلوم شد که دچار بیماری علاج ناپذیر ALF میباشد.
با روحیه قوی علرغم انتظار متفاوت و مایوس کننده که پزشکان داشتند تا هم اکنون که 65 سال با بیماری مبارزه کرده است. هر چند بیماری پیشرفت کرده و امکان هر گونه حرکتی و حتی سخن گفتن را از او گرفته است ولی او با انرژی و امید به کار علمی خود و گسترش دانش ادامه داده است و این تلاش و موفقیت خاص او را در زمره شخصیتهای نمونه در جهان قرار داده است.
منبع:
آسمان شب ایران
چون لبهایم برای نخستین بار آماده ی سخن گفتن شدند و جنبیدند
از کوه مقدس بالا رفتم و خدا را چنین صدا زدم :
پروزدگارا !من تو را پرستش کرده ام .
مشیت پنهان تو شریعت من است .
تا روزی که زنده ام در برابر تو خضوع خواهم کرد .
اما خداوند پاسخ مرا نداد بلکه مانند طوفانی سهمگین
از من گذشت و از دیدگانم پنهان شد .
یک هزار سال بعد .
برای دومین بار از کوه مقدس بالا رفتم
و با خدا چنین سخن گفتم :
تو مرا از خاک زمین آفریدی و از روح معنویت بر من دمیدی
و زنده ام کردی
پس همه ی وجودم به تو مدیون است .اما خداوند پاسخ مرا نداد
و هم چون هزاران پرنده ی بالدار به پرواز درآمد و از من گذشت .
یک هزار سال بعد .
از کوه مقدس بالا رفتم و برای سومین بار با خدا سخن گفتم :
ای پدر مقدس !
من فرزند دوست داشتنی تو هستم .
با عشق و دلسوزی مرا به دنیا آوردی .
با محبت و عبادت ملکوت و ملک تو را به ارث خواهم برد !
این بار نیز خداوند پاسخم نداد و همچون مه که تپه ها را میپوشاند
از چشم من دور شد .
یک هزار سال بعد.
از کوه مقدس بالا رفتم و برای چهارمین بار با خدا سخن گفتم :
ای اله من ! ای حکیم و دانا! ای کمال و مقصود من !
من گذشته ی تو و تو فردای من هستی .
من ریشه هایت در ظلمات زمین و تو روشنایی آسمانها هستی .
در این هنگام خداوند به سوی من خم شد
و واژگانی شیرین و لطیف بر گوشم نواخت ؛
چنانکه دریا ، رودخانه ی سرازیر شده را در خود فرو میبرد
خداوند مرا در اعماق خود فرو برد !
و چون به سوی دشتها و دره ها سرازیر شدم
خدا نیز آنجا بود .
حدود چند ماهی از اخرین پستی که به این وبلاگ ارسال شد می گذرد.
در این مدت اتفاقات بسیاری برای من افتاد.
از کجا شروع کنم؟!ایا باید حرفی بزنم یا
سکوت خود را از سر گیرم؟!
بخوان ما را
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت ازذره ای ناچیز
صدایم کن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را علم را من هدیه ات کردم
بخوان ما را منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از تو به تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را سوی ما باز آ
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید
تورا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا خدایی مهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را
توخواهی یافت که عاشق می شوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تکیه کن بر من قسم بر نور هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن امادور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما خدای دیگری داری ؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن با خدای خود
توغیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی؟
و تو بی من چه داری هیچ ؟
بگو با ما چه کم داری عزیزم هیچ !!
هزاران کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید وگیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیباتر از خورشیدزیبایم
تویی والاتر از مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کمداشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را ؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد ؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تو را ازدرگهم راندم ؟
اگر در روز سختییت خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندت از من؟؟؟
رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت خالقت
اینک صدایم کن مرا ، با قطرهاشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل شکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی
آیا عزیزم ، حاجتی داری ؟
توای از ما
کنون برگشته ای ، اما
کلام آشتی را تو نمی دانی ؟
ببینم چشمهایت خیس است آیا ، گفته ای دارند ؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت می کشی از من
بگو،جز من ، کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن ،یک قدم باتو
تمام گام های مانده اش ،با من ...
افسانه های قدرت
سالها قبل زمانیکه به مطالعه در مورد منش ساحران قبیله یاکی یا به اصطلاح عرفان سرخ پوستی می پرداختم ، به ماجرا های عجیبی می رسیدم. در کتاب افسانه های قدرت یا در کتاب دومین حلقه قدرت و یا در کتاب حقیقت دیگر ماجراهای عجیبی از قدرت های ساحران قبیله سخپوست یاکی وجود دارد.
امروز هم در بین آشنایانم مانند رایت ساحر، جادوگر زئوس و... این عطش وحشت ناک به قدرت را از راه های عجیب جادویی مشاهده میکنم.
اما پس از سال ها تلاش و مبارزه و پرداخت بهایی وحشت آور به این نتیجه قاطع رسیدم که تلاش برای رسیدن به افسانه های قدرت کاری عبث و بیهوده است و حقیقت این است که ما برای بندگی خداوند به این جهان آمده ایم همین و بس...
اگر گندم بکاریم کاه هم خواهیم داشت اما اگر هدف ما رسیدن به کاه باشد گندم را از دست داده ایم.
پس از تجربه مدل هایی از مرگ به روشنی می دانم که زنده بودن ما و زندگی در این جهان با ارزش ترین چیزی است که می توان تصورش را کرد اما خیلی کوتاه و گذراست...