سؤال:آیا عقیده به رجعت دلیل قرآنی دارد؟
جواب:دلیل بر وقوع رجعت این آیه است:
(وَإِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ اْلأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّة فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ)(1);
«و هنگامی که فرمان عذاب آنها رسد (در آستانه رستاخیز) جنبنده ای را از زمین برای آنان بر می آوریم که با آنان تکلّم می کند (و می گوید) که مردم به آیات ما ایمان نمی آورند. روزی که ما از هر امتی گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم و آنان را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند».
از مفسران کسی شک ندارد که آیه اول مربوط به حوادث قبل از روز قیامت است، از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) هم روایت است که بیرون آمدن جنبنده از زمین از علایم قیامت است، جز این که میان مفسران اختلاف نظر است که مقصود از «دابّة الأرض» (جنبنده زمین) کیست و چگونه بیرون می آید و چگونه حرف می زند و مطالب دیگر که نیازی به طرح آنها نیست.
مسلم روایت کرده است که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «قیامت برپا نمی شود تا آنکه ده نشانه پدید آید: فرو رفتن زمین در مشرق، در مغرب و در جزیرة العرب، دود، دجّال، دابّة الأرض، یأجوج و مأجوج، طلوع خورشید از مغرب و آتشی که از قعر عدن بیرون می آید و مردم را می کوچاند.»(2)
سخن در آیه دوم است. حق آن است که آیه ظهور دارد در حوادث پیش از قیامت، چرا که آیه، بیانگر زنده شدن گروهی از هر جماعت است. یعنی همه برانگیخته نمی شوند، روشن است که زنده شدن در قیامت مربوط به همه است نه برخی.
خداوند می فرماید: «روزی است که کوه ها را جابه جا می کنیم و زمین را آشکار و مسطح می بینی و همه آنان را بر می انگیزیم و احدی از آنان را فروگذار نخواهیم کرد»: (...وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً).(3)
آیا پس از این بیان صریح، می توان آیه مورد بحث را به روز رستاخیز و قیامت
تفسیر کرد؟ دو قرینه دیگر هم هست که ظرف زمانی حادثه را بیان می کند:
اول: آیه پیش از آن یکی از علایم قیامت را که خروج جنبنده زمین است برای مردم بیان می کند، طبیعی آن است که زنده شدن گروهی از مردم به همین مسأله مربوط باشد.
دوم: در همان سوره در آیه 87 یعنی پس از سه آیه، سخن از قیامت و دمیده شدن در صور و وحشت همه اهل آسمان ها و زمین است و این نشان می دهد که حوادث پیش از آن مربوط به قبل از آن روز است و زنده شدن گروهی از تکذیب کنندگان آیات خدا حتماً پیش از قیامت رخ خواهد داد و از علایم آن روز است و در وقتی پدید خواهد آمد که جنبنده ای از زمین بیرون می آید و با مردم حرف می زند.
شگفت از سخن فخررازی که می گوید: زنده شدن گروهی از هر امت پس از برپایی قیامت واقع خواهد شد.(4) این سخن بی اساس است و ترتیب و پیوند آیات با هم آن را نفی می کند و بر اعتقاد شیعه که آیه مربوط به پیش از قیامت است تأکید می کند. به علاوه، زنده شدن گروهی از مردم با اعتقاد به حیات مجدد همه انسان ها در قیامت ناسازگار است. آری، آیه از حشر دروغگویان سخن می گوید، اما رجعت گروهی دیگر از صالحان برعهده روایات رجعت است. قرآن در باره کیفیت وقوع رجعت و خصوصیات آن چیزی نگفته است، مثل برزخ و حیات برزخی.
وقوع رجعت در امت های پیشین، وقوع آن را در این امت نیز تأیید می کند.
ابوسعید خدری روایت کرده است که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از سنت های پیشینیان پیروی خواهید کرد، حتی اگر آنان وارد سوراخ سوسماری هم شده باشند، شما نیز چنین خواهید کرد. گفتیم: دنباله روی از یهود و نصارا ای رسول خدا؟ فرمود: پس کی؟»(5)
و نیز به روایت ابوهریره، پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«قیامت برپا نخواهد شد مگر آنکه امت من مثل امت های گذشته وجب به وجب و ذراع به ذراع گرفتار خواهند شد. گفتند: یا رسول الله، مثل ایرانیان و رومیان؟ فرمود: مگر مردم جز آنانند؟(6) صدوق نیز روایت کرده است که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«هر چه در امت های گذشته بوده، در این امت هم همانند آن خواهد بود، گام به گام و مو به مو.»(7)
از آنجا که رجعت در امت های گذشته از حوادث مهم بوده، پس باید مانند آن در این امت هم به دلیل همگونی و مشابهت پیش آید.
مأمون عباسی از حضرت رضا(علیه السلام) در باره رجعت پرسید. آن حضرت جواب فرمود: حق است، در امت های گذشته هم بوده، قرآن هم از آن سخن گفته و پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) هم فرموده است: در این امت، هر چه در امت های پیشین بوده خواهد بود، گام به گام وموبه مو.(8)
این حقیقت رجعت و دلایل آن است. معتقدان به آن هم بیش از این ادعایی ندارند و خلاصه اش بازگشت حیات به دو گروه از نیکان و بدان پس از ظهور امام مهدی(علیه السلام) و پیش از قیامت است و آن را جز کسی که به دلایل آن دقت نکند، انکار نمی کند.(9)(10)
1 . نمل: 82 ـ 83.
2 . صحیح مسلم: ج8، ص179 کتاب الفتن واشراط الساعه.
3 . کهف: 47.
4 . مفاتیح الغیب: ج4، ص218.
5 . صحیح بخاری: ج9، ص112.
6 . صحیح بخاری: ج9، ص102; کنز العمال: ج11، ص133.
7 . کمال الدین: ص567.
8 . بحار الانوار: ج53، ص59، ح 45.
9 . در اینجا دو بحث می ماند: رجعت کنندگان کیانند؟ هدف از زنده کردن آنان چیست؟ جواب سؤال اول آن است که گروهی از مؤمنان و جمعی از ظالمان زنده می شوند و اما پاسخ اجمالی سؤال دوم در کلام سید مرتضی آمده است که عده ای از شیعیان که پیش از ظهور مرده اند به فیض یاری امام(علیه السلام) نائل آیند و از عده ای از دشمنان هم انتقام گرفته شود. (برای تفصیل بیشتر در این مورد، ر.ک: بحار الأنوار، ج 53 و الایقاظ من الهجعه، شیخ حرّ عاملی).
10. سیمای عقاید شیعه،ص 300.
طرح مسأله:
این روزها با شدت یافتن تجاوز ددمنشانه وهجوم بی امان رژیم سرتا پا جعلی و تا بن دندان مسلح اسرائیل بر مردم مظلوم و بی دفاع غزه، موج عظیمی از اعتراض ها و حمایتهای پیدا و پنهان ملتهای آزاده و بیدار به نفع مستعضفان فلسطینی، اقصا و نقاط جهان را درنوردیده است.
در این راستا کشورعزیز ما ایران نیز قطع نظر از انگیزه ی حفظ منافع ملی و سیاسی خود در خاورمیانه، بر حسب تکلیفی شرعی و انسانی می کوشد تا هر آن چه در توش و توان دارد و تا آنجا که مصالح امنیتی کشور اجازه می دهد، از هر گونه یاری بخشی وامداد رسانی به این مردم آواره و بی پناه دریغ نورزد.
با اینکه ادله روشن و فراوانی بر ضرورت این مهم وجود دارد اما هنوز در ذهن و زبان برخی، سوالاتی برانگیخته می شود که ضرورت طرح این موضوع و رسیدگی بدان را دو چندان می کند؛ سوالاتی از این دست که اساسا فلسفه کمک رسانی به مردمانی دیگر در آن سوی دنیا چیست؟
و چگونه است که به رغم آمار هولناکی که درصد معتنابهی از مردم کشورمان را زیر خط مطلق فقر نشان می دهد، هنوز بخشی از سرمایه های ملی و مردمی این کشور به سود و سوی کشوری دیگر سرازیر می شود؟ مگر نگفته اند چراغی که به خانه رواست به مسجد نارواست؟! و...
مساله یاد شده از موضع و منظر سیاسی دلایل خاص خود را دارد که می بایست در جای دیگر بررسی شود.
(و البته کارشناسان محترم بخش جامعه و سیاست، بیش و کم بدان پرداخته اند برای نمونه بنگرید به مقاله: مرزهای ایران کجاست؟)
اما غایت این نوشتار، بررسی و تبیین این مساله از وجهه نظر دینی و خاستگاه قرآنی است.
اگر آنها کافر بودند و تنها برای تالیف دلهایشان برای بخشش و حمایت جامعه اسلامی استحقاق می یافتند، اینان که مسلمانند و در جبهه ای مشترک و به سود ما جهاد می کنند.
دلیل اول:
در سوره مبارکه"توبه" آیه 60می خوانیم:
إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.(توبه/60)
ترجمه: زکاتها مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی است که برای (جمع آوری) آن زحمت میکشند، و کسانی که برای جلب محبتشان اقدام میشود، و برای (آزادی) بردگان، و (ادای دین) بدهکاران، و در راه (تقویت آیین) خدا، و واماندگان در راه؛ این، یک فریضه (مهم) الهی است؛ و خداوند دانا و حکیم است!
فقیهان بر مبنای این آیه یکی از موارد مصرف زکات را کسانی می دانند که باید بخشی از مصادیق نه گانه زکات نظیر گندم، جو، گوسفند، شتر، طلا و...بدانها پرداخت شود تا محبت ایشان به اسلام جلب و دلهایشان نرم گردد.
اکنون ببینیم اصطلاح" َالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ" بر چه کسانی اطلاق می شود.
کثیری از تفاسیر، کافران را مصداق این عبارت می دانند(به عنوان نمونه بنگرید به:اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص250، احسن الحدیث، ج 4، ص258، تبیین القرآن، ج1، ص208، برگزیده نمونه، ج2، ص219)
علامه طباطبایی(ره) صاحب تفسیر گرانسنگ "المیزان"، "مولفة قلوبهم" را غیر مسلمانانی می داند که اگر چه ممکن است در ازای اخذ سهم زکات به دین اسلام درنیایند ولی مسلمانان را در دفع دشمن یاری می بخشند. (ترجمه المیزان، ج9، ص417).
در بیان السعاده آمده که ایشان کسانی هستند که" آماده حفظ مرزها و حدود مسلمانان هستند" ( ترجمه بیان السعادة، ج6، ص: 177).
خلاصة المنهج نیز آنها را جمعی از اشراف مطاع کفار می داند. )خلاصه المنهج، ج2، ص240)
کلبی در اسباب النزول گفته است آنها همان منافقین هستند.( اسباب النزول، ترجمه ذکاوتی، ج1، ص131)
شیخ طوسی نیز در تفسیر اثنی عشری آنها را منحصر در اشراف کفار می داند.( تفسیر اثنا عشری، ج5، ص: 129)
با توجه به آنچه گذشت می توان گفت منظور از عبارت"مؤلفة قلوبهم" کسانی هستند که یا به طورمطلق کافرند و یا مسلمانانی سست ایمانند که در اطراف مرزها و حدود جامعه اسلامی ساکنند.
و اما از دیدگاه فقیهان و مفسران، فلسفه اعطاء زکات به این گروه این است که ایشان در قبال اخذ مقداری از سهم زکات دلهایشان به سوی اسلام جلب و محبت اسلام در قلبهایشان مستقر می شود؛ در نتیجه آنجا که دشمن بیرونی منافع جامعه اسلامی را تهدید می کند مسلمانان را در دفع دشمن یاری می رسانند و چنانچه دشمن در تدارک حمله به سرزمینهای اسلامی باشد زودتر خبردار شده و مسلمانان را نیز مطلع می سازند.
اکنون با توجه با مقدمات یاد شده می گوییم آیینی که بخشش و پرداخت زکات به کافران را، آنهم از مواردی چون غلات که حاصل تلاش ودسترنج سالیانه یک مسلمان است، بر پیروان خود فرض و واجب می داند، آیا پیروانش را در قبال مسلمانانی ستم دیده که تحت سیطره ستمگران و تجاوز دژخیمان قرار گرفته اند و حتی از کمترین امکانات طبیعی و حقوق انسانی خود باز داشته شده اند، مسوول و مکلف نمی داند.
اگر آنها کافر بودند و تنها بخاطر تالیف دلهایشان استحقاق بخشش و حمایت جامعه اسلامی می یافته اند، اینان که مسلمانند و در جبهه ای مشترک و به سود ما جهاد می کنند.
چگونه است که به رغم آمار هولناکی که درصد معتنابهی از مردم کشورمان را زیر خط مطلق فقر نشان می دهد، هنوز بخشی از سرمایه های ملی و مردمی این کشور به سود و سوی کشوری دیگر سرازیر می شود؟
دلیل دوم:
امیرالمومنین علیه السلام در نامه ی 53 از نهج البلاغه خطاب به مالک اشتر می فرماید:
« و اشعر قلبک الرحمة للرّعیة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکوننّ علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم، فانهم صنفان؛ اما اخ لک فی الدّین او نظیر لک فی الخلق ؛». (نهج البلاغه، نامه 53)
مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار بده و با همه دوست و مهربان باش مبادا هرگز مانند حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی چه آنکه مردم دو گونهاند، گروهی برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش.
(به لباس زیر که نزدیکترین و چسبیده ترین پوشش برای انسان است “شعار” می گویند و “اشعر” نیز در اینجا نزدیکترین می باشد و مراد اینکه به مردمان خیلی نزدیک باش).
اگر چه مخاطب حضرت در این نامه تنها مالک اشتر نخعیست اما روی خطاب آن امام همام با همگان است و بر ما که داعیه پیروی از حضرتش را در سر می پروریم بیشتر.
بنابراین بر هر شیعه ای (اگر نگوییم هر مسلمانی) فرض است که بالهای لطف و محبت خود را بر سردیگران خواه هم آیین با اوباشند خواه نه، بگسترانند.
دلیل سوم:
روایت مشهور پیامبر اکرم (ص) که می فرماید:
من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم. (وسائل الشیعه ج15 ص141)
هر کس ندای مردی را بشنود که فریاد برآورد که ای مسلمانان به دادم برسید اما اجابتش نکند، هرگز مسلمان نیست.
کلمه"رجلا" جای تامل بسیار دارد، چرا که حضرت حتی نفرمود "من سمع مسلما".
ابوالقاسم شکوری
سایت تبیان
باسمه تعالی
اعجاز قرآن
آیا زمان معجزهها سپری شده است؟ و ما دیگر شاهد وقوع آنها نخواهیم بود؟ آیا از آنجا که معجزات انبیای گذشته مربوط به زمان و مکان خاص خودشان بوده است ما باید با استفاده از اسنادی که از گذشته به جا مانده از آن معجزات آگاه شویم تا بتوانیم به آن پیامبران ایمان بیاوریم؟
در جستجوی یافتن پاسخی مناسب به این سوالات با کتاب آسمانی دین اسلام مواجه میشویم. قرآن، تنها کتاب آسمانی است که با صراحت و قاطعیت تمام ادعا میکند که معجزهای است جاوید برای تمامی مردم، در هر زمان و هر مکان و با هر ملیتی که دارند.
قرآن و ادعای اعجاز
همانگونه که میدانیم، معجزه امر خارقالعادهای است که همه افراد بشر از انجام دادن عملی مانند آن ناتوان هستند. کسی که ادعای پیامبری میکند با ارائه دادن معجزه، این ادعا را دارد که چون نوع بشر توانایی انجام عملی مانند عمل او را ندارد، بنابراین بایستی عمل او بهواسطه ارتباطی که با قدرتی مافوق قدرتهای بشری دارد، انجام شده باشد و او آفریننده این عالم است. در واقع خدا خواسته است با دادن این قدرت به او، رابطه بین او و خود را تأیید کند.
قرآن نیز برای آنکه ادعای معجزه بودن خود را ثابت کند، اینگونه بیان میکند که هر کس در خدایی بودن این کتاب شک دارد و آن را ساخته و پرداخته پیامبر اسلام میداند یک کتاب همانند آن بیاورد و آنگاه ادعا میکند که قطعا اگر تمامی انسانها با هم متحد شوند تا بتوانند یک کتاب مانند قرآن پدید آورند، هرگز نخواهند توانست.
قرآن و ادعای اعجاز
همانگونه که میدانیم، معجزه امر خارقالعادهای است که همه افراد بشر از انجام دادن عملی مانند آن ناتوان هستند. کسی که ادعای پیامبری میکند با ارائه دادن معجزه، این ادعا را دارد که چون نوع بشر توانایی انجام عملی مانند عمل او را ندارد، بنابراین بایستی عمل او بهواسطه ارتباطی که با قدرتی مافوق قدرتهای بشری دارد، انجام شده باشد و او آفریننده این عالم است. در واقع خدا خواسته است با دادن این قدرت به او، رابطه بین او و خود را تأیید کند.
قرآن نیز برای آنکه ادعای معجزه بودن خود را ثابت کند، اینگونه بیان میکند که هر کس در خدایی بودن این کتاب شک دارد و آن را ساخته و پرداخته پیامبر اسلام میداند یک کتاب همانند آن بیاورد و آنگاه ادعا میکند که قطعا اگر تمامی انسانها با هم متحد شوند تا بتوانند یک کتاب مانند قرآن پدید آورند، هرگز نخواهند توانست. سپس در مرحله بعد برای اینکه بتواند ناتوانی بشر را در آوردن مثل خود اثبات کند و عجز مخالفین را آشکارتر سازد مجال را برای مخالفین بازتر کرده بیان میکند حال که نمیتوانید مانند قرآن را بیاورید لااقل مانند ده سوره آنرا بیاورید. و دوباره ادعا میکند که هرگز نخواهید توانست و در ادامه هشدار میهد که اگر نتوانستید، بدانید که قرآن از جانب خداست. و بالاخره آنجا که میخواهد نهایت عجز دیگران را در برابر خود آشکار کند، تنها به یک سوره بسنده میکند و این در حالی است که یک سوره میتواند تا حد یک سطر هم کوتاه باشد و سپس ادعا میکند که هرگز نخواهید توانست حتی یک سوره مانند سور قرآنی بیاورید.
حال باید بدانیم که قرآن نسبت به چه امری مبارزطلبی نموده است. محققین اسلامی معتقدند که کل قرآن در مجموع دارای چندین وجه اعجاز میباشد اما آن وجه از اعجاز که قرآن نسبت به تک تک سور خود نسبت به آن مبارزطلبی میکند همان فصاحت و بلاغت آیههای آن میباشد.
اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت
فصاحت و بلاغت به این معناست که در بیان مطلب و مقصود مورد نظر بتوان از الفاظ شیوا و زیبا و ترکیبات سنجیده و خوشآهنگ بهره برد. محققین ادب عرب معتقدند که این وجه در تکتک سور قرآن مشهود است.
در بررس ادعای آنان، ابتدا باید ببینیم که آیا در طول بیش از هزار و چهار صد سال که از نزول قرآن میگذرد واقعاً هیچ کس نتوانسته است حتی یک سوره یک سطری نظیر قرآن بیاورد؟ یعنی آیا واقعاً تا به امروز کسی نتوانسته است به این مبارزطلبی آشکار پاسخ دهد؟ در جواب به این سوال، باید به تاریخ رجوع کرد. هنگامی که به تاریخ مراجعه میکنیم در مییابیم که مورخین، اعم از مورخین اسلامی و مستشرقین و مورخین ادیان و ملل دیگر، هیچ نمونه قابل توجهی از پاسخگویی منکرین و مخالفین اسلام ثبت نکردهاند و از آنجا که تاریخ جزئیات بسیاری از اقدامات مخالفین پیامبر اسلام و آیین او را، ثبت کرده است، یقین میکنیم که اگر واقعا نمونه قابل توجهی آورده شده بود، چنین نمونه مهمی که نمایانگر بطلان دین اسلام بود حتما در تاریخ ثبت میشد. همچنین در دوران معاصر نیز همگان را در برابر این مبارزطلبی آشکار قرآن ساکت مییابیم.
چرا دیگران در برابر مبارزطلبی قرآن سکوت کردهاند؟
حال این سؤال مطرح میشود که آیا اگر در برابر این مبارزطلبی آشکار، همگان چه در طول تاریخ و چه امروز سکوت اختیار کردهاند، لزوماً به معنای عجز آنها از آوردن مثل قرآن میباشد؟ و یا دلایل دیگری میتواند داشته باشد؟ در پاسخ به این سؤال میتوان سه حالت را در برابر سکوت دیگران تصور کرد:
1- ممکن است انگیزهای برای پاسخگویی به این مبارزطلبی قرآن در گذشته و حال وجود نداشته باشد.
2- انگیزه پاسخگویی وجود داشته اما فن ادب عرب پس از عصر نزول قرآن کمکم ضعیفتر شده و از بین رفته و امروزه نیز در میان غیر مسلمین ادیب عرب وجود ندارد تا بتواند به مبارزطلبی قرآن پاسخ دهد.
3- هیچکدام از دو حالت قبل، اتفاق نیفتاده، بلکه واقعا از آوردن همانند قرآن عاجز شده و منصرف گشتهاند.
در بررسی حالت اول مشخص است که ظهور پیامبر اسلام در زمانی بوده است که ملتهای گوناگون با عقاید مختلف زندگی میکردند. برخی مادی و منکر هرگونه خدایی و در میان سایرین، برخی بتپرست و مجوسی، و بعضی دیگر مسیحی و یا یهودی بودند. جدای از همه اینها، سلاطین ایران و روم نیز در استعمار و استثمار ملل ضعیف دست دراز داشتند. در چنین روزگاری پیغمبر اسلام با ادعای ابلاغ فرامین الهی، پرچم توحید را برافراشت و تمامی جهانیان را به پذیرش اسلام و تسلیم در برابر خدای یگانه دعوت نمود. این دعوت به یکتاپرستی، ثنویت مجوس و تثلیث مسیحیت و نسبتهای ناروای یهود به خدا و انبیا، و رسوم و عادات جاهلیت و سایر عقاید باطل آن زمان را بسیار جدی نفی مینمود. همچنین اطاعت همهجانبه از خدا و تسلیم در برابر او عملا با رفتار متکبرانه سلاطین آن زمان در تعارض بود. بدین ترتیب پیامبر اسلام یک تنه با همه ملل و امم، روبرو شد و برهان نبوت خود را قرآن قرار داد و با یک سلاح عقلی و فرهنگی یعنی مبارزهطلبی نسبت به یک کتاب، قدرتهای ملوک و سلاطین و عالمان یهود و مسیحیت و زرتشتیان و صابئان و عموم بتپرستان را به مقابله فراخواند؛ و البته اسلام این مبارزه فکری و عقیدتی خود را تا به امروز نیز ادامه داده و امروز بیش از همه ادوار گذشته دشمنانی دارد که سودای نابودی آن را در سر میپرورانند. طبیعی است که در چنین شرایطی آنان تمام قدرت خود را متمرکز کنند تا در برابر آیینی که مطامع دین و دنیای آنها را به خطر انداخته بود مقابله کرده آنرا از بین ببرند.
آنها در عمل برای تحقق خواسته و دستیابی به مطامع خود و نابودی اسلام دست به هر اقدامی زدهاند و میزنند. پیامبر اسلام و یارانش را به مدت سه سال در سختترین شرایط در شعب ابیطالب در محاصره اقتصادی قرار دادند در حالی که حداقل عوامل حیات را از آنان گرفته بود، جنگهای بزرگی چون بدر و احد از طرف کفار و مشرکین برای نابودی اسلام طرح شد و چون به نتیجه نرسید تمامی دشمنان اسلام، اعم از مشرکین و یهودیها و ... با یکدیگر متحد شدند تا بلکه بتوانند در جنگ خندق ریشه اسلام را قطع کنند و ... و سایر اقدامات تبلیغاتی که بر علیه اسلام برپا شده و تا به امروز نیز ادامه دارد، و به عبارت دیگر، از انجام هر کاری که ممکن بود برای نابودی اسلام دریغ نورزیدند. آیا بهتر نبود بهجای این همه صرف نیرو، یک سوره کوتاه یک سطری میساختند و به دنیا عرضه میکردند تا در صورت برابری با قرآن، بطلان اسلام ثابت شود؟ قطعا سادهترین راه ابطال پیامبر اسلام و دینش در بطلان معجزه او بهوسیله پاسخگویی به مبارزهطلبی آن است که از روزهای آغازین اسلام با آن همراه بود و بنابراین یقیناً در میان خیل عظیم مخالفین اسلام که اینهمه خرج کردند و لشگر آوردند و تبلیغ کردند و شایعه پراکنی نمودند و ... انگیزه پاسخگویی به این مبارزطلبی آشکار قرآن کریم، وجود داشته و دارد.
در بررسی حالت دوم باید به سیر تکاملی ادب عرب توجه نمود. اگرچه فصاحت و بلاغت، فن رایج عصر نزول قرآن در میان اعراب بوده است، اما نه تنها آن روز فن ادب عرب رواج داشت بلکه بعد از آن هم، به طور دائم بر وسعت و اوج آن افزوده شد و امروز نیز ما در عصری قرار داریم که فن ادب عرب پرمایهتر از قبل و با گسترش در افقهای تازهتری وجود دارد و ادیبان عرب فراوانی در میان غیر مسلمانان، در سراسر عالم حضور داشته و دارند. بنابراین از صدر اسلام تا به امروز، غیر مسلمینی که صاحب فن فصاحت و بلاغت باشند زیاد بوده و هستند و تسلط آنان به زبان عربی در حدی بوده است که صاحبان بسیاری از کتابهای لغت، تاریخ و حتی صرف و نحو عربی از میان همین اشخاص بودهاند. با فرض اینکه این ادیبان به خودی خود، انگیزهای برای پاسخگویی به قرآن نداشتند آیا آنان که سرسختانه با اسلام در مبارزه بوده و هستند، نمیتوانند از این ادیبان در راه هدف خاص خود بهره برند؟ پس از آنکه روشن شد که حالتهای اول و دوم قابل قبول نیستند، باید حالت سوم را پذیرفت که اگر نتوانستهاند تا به امروز پاسخ مبارزطلبیهای آشکار قرآن کریم را بدهند دلیلش تنها در عجز مخالفین بوده است و بس. و صحت ادعای قرآن بر همگان اثبات میشود.
شیوه فهم اعجاز قرآن (از لحاظ فصاحت و بلاغت)
نکته بسیار مهم آنکه فهم این نوع از اعجاز قرآن توسط متخصصین این فن صورت میگیرد. به طور کلی نیز برای مقایسه مراتب گوناگون یک فن خاص، باید از متخصصان آن فن نظر گرفت. برای توضیح بیشتر از یک مثال استفاده میکنیم:
فرض کنید که طبیب "الف" امروز در جهان ادعا کند که هیچ طبیبی در دنیا از نظر مهارت در فن طبابت با او برابری نمیکند. همچنین فرض کنید که این ادعای او بر دیگران گران تمام شده سرسختانه قصد دارند تا ادعای او را باطل سازند:
اولاً: اگر هیچ طبیبی پیدا نشود که ادعای برتری نسبت به طبیب "الف" کند بر همگان اثبات میشود که ادعای طبیب "الف" درست بوده است.
ثانیاً: اگر طبیب "ب" پیدا شود که ادعای برتری نسبت به طبیب "الف" کند، مردمی که تخصصی در فن طبابت ندارند نمیتوانند بین این دو تشخیص دهند بلکه لازم است که طبیب "ب" تأیید عدهای از متخصصان فن طبابت را به همراه ادعای خود ارائه دهد تا ادعای او اثبات شود.
در مورد اعجاز قرآن نیز، از آنجا که کسی تا به حال نتوانسته است پاسخی مناسب و مورد تأیید ادیبان عرب ارائه دهد، بر مردمی که تخصصی هم در فن ادب عرب ندارند اثبات میشود که قرآن معجزه است. همچنین اگر کسی ادعا کند که توانسته است پاسخ مبارزطلبی قرآن را بدهد برای اثبات ادعای خود باید بتواند عدهای از ادیبان عرب دنیا را نیز به همراه خود داشته باشد.
میلاد باسعادت امام محمد باقر،شکافنده ی علم
وترتبیت کننده ی هزاران شاگرد
دانشمند،مبارکباد!لطفا برای خواندن چندین حدیث از این امام معصوم،ادامه
مطلب را انتخاب کنید.
ایام الله دهه ی فجر بر تمامی مسلمانان وازادی خواهان جهان،مبارک باد.