آغاز انتخاب رشته کنکور کارشناسی ارشد از فردا/ محدوده زمانی انتخاب رشته (کلیک کنید)
دریافت دفترچه:(اصلاحات هم داره که از سایت سنجش ببینید)
http://www6.sanjesh.org/Download/Arshad89_2/ARSHD-2-1389-FINAL-ensani.zip
اینکه چپ و راست مسئولان می گفتن امسال افزایش ظرفیت داریم ،این کاهش ظرفیت ام.بی.ای واقعا جالبه!!! رشته ای که جزو رشته های با تعداد شرکت کننده های بالاست! بی انصافی هست ولی خوب منظورشون برای ام.بی.ای تنها نبوده و شامل کل رشته ها می شده. بالاخره ناراحت کننده هست اما اونقدر ها هم فاجعه نیست! تمرکزتون رو بر انتخاب رشته بذارید...
برای دیدن ظرفیت سال 88 اینجا کلیک کنید؛
اگر من بخوام انتخاب رشته کنم، اینجوریه:
انتخاب رشته برای هر فرد متفاوته و بستگی به فاکتور های زیادی داره که فکر می کنم 4 تای اصلیش عبارتند از: سطح علمی، هزینه، زمان و مکان.
این الگو قطعا" بهترین نیست و برای هر کسی می تونه متفاوت باشه.
یه سری توضیح ها رو با مثال بدم:
این اعداد کاملا فرمالیته ست و در حالت ایده آله که هیچ وقت اتفاق نمی افته، منظورم اینه که:
- ممکنه یه نفر رتبه اش به شبانه شریف بخوره ولی مشکل مالی داشته باشه، بزنه روزانه تهران یا یکی روزانه تهران رو به شبانه شریف ارجح بدونه اصلا!
- یا کسانی هستند که اصلا مجازی و بین الملل رو قبول ندارند مثل پارسال که مجازی تا رتبه 1300-400 هم گرفت!
- اگر رتبه تون خیلی خوب شده یا حتی اگر معمولی، فرم انتخاب رشته رو کامل پر کنید حتما!یعنی فقط به دو سه تا کد قناعت نکنین سهمیه ها رو هم حتما در نظر بگیرید.
اصلا هم هیچ اعتباری رو جدول من نیست چون همش بستگی به سلیقه nنفر آدم مجاز داره، پس واقف باشید.
شهریه و شرایط بعضی از دانشگاه ها رو قبل انتخاب رشته حتما حتما بخونید
برای مشاهده رتبه ها و محل قبولی ام.بی.ای 88 اینجا کلیک کنید (این بیشتر نشون می ده که کدوم دانشگاه ها زودتر پر می شن)
خیلی ها در مورد سطح دانشگاه ها سوال داشتند. ببینید اون لیست انتخاب رشته صرفا نمایانگر سطح علمی دانشگاه ها نیست، من رتبه بندی دانشگاه ها رو فقط بر اساس سطح علمی در رشته ام.بی.ای اینجوری می دونم:(اینم نظر شخصی منه و وحی منزل نیست!)
1.شریف 2.تهران 3.خواجه نصیر 4. دانشگاه علوم اقتصادی
5.شاهرود 6.تبریز 7.علوم فنون 8.مالک اشتر 9.سمنان 10.قزوین
11.علم و فرهنگ 12.پیام نور 13.قشم 14.گیلان
15.نور طوبی 16.مجازی اصفهان 17.مهر البرز 18.نبی اکرم
(بین المللی شریف و تهران فرقی با خودشون ندارن شاید هم معتبرتر)
معرفی دانشگاه شریف از گرایش های MBA و رشته M.S مدیریت
=================================
انتخاب رشته کنکور ارشد 89 روز چهارشنبه آغاز شده و تا ساعت 24 روز دوشنبه 10 خردادماه ادامه دارد...
http://srv1000.sanjesh.org/erarshad89/
معاون سازمان سنجش آموزش کشور با اشاره به آغاز انتخاب رشته آزمون کارشناسی ارشد از امروز چهارشنبه در توصیه به مجازین، گفت: ترتیب انتخاب محل در قبولی مجازین تاثیری ندارد.
دکتر ابراهیم خدایی در گفتوگو با ایسنا، با اشاره به امکان انتخاب 100 رشته محل در فرم انتخاب رشته آزمون کارشناسی ارشد، اظهارکرد: معمولا در اکثریت رشتهها، تعداد کد رشته محل کمتر از 100 انتخاب است، بنابراین مجازین میتوانند به ترتیب علاقه نسبت به انتخاب رشته محل اقدام کنند.
وی با اشاره به ظرفیت پذیرش دانشجو در آزمون، گفت: بیش از50 هزار نفر در نهایت در این آزمون پذیرفته خواهند شد، همچنین حدود 5 هزار نفر از پذیرفته شدگان هم، استعداد درخشان هستند که این دسته توسط دانشگاهها معرفی شده و سازمان آنها را تایید میکند.
خدایی با تاکید بر اینکه ترتیب انتخاب محل در پذیرش داوطلبان تاثیر ندارد، خاطرنشان کرد: مجازین باید بر اساس ضوابط موجود، انتخاب رشته انجام دهند.
وی گفت: با توجه به اینکه کد محلهای انتخابی درج شده در فرم انتخاب رشته اینترنتی پس از تائید نهایی توسط داوطلب و دریافت شماره رمز 15حرفی به عنوان رسید، به هیچ عنوان قابل تغییر و یا تعویض نیست، داوطلبان باید قبل از اقدام به تکمیل نهایی فرم انتخاب رشتههای تحصیلی خود، جزئیات و اطلاعات مربوط به کد رشتههای انتخابی (محل دانشگاه، دوره، میزان شهریه دورههای مختلف و ...) را مطالعه کرده و مد نظر داشته باشند.
معاون سازمان سنجش با اشاره به مهلت اعلام اعتراض داوطلبان نسبت به نتایج اولیه آزمون، تصریح کرد: داوطلبان تا 13 خرداد ماه میتوانند اعتراضات خود را از طریق سیستم پاسخگویی اعلام کنند.
=================================
دوستان عزیز من زیاد وقت نمی کنم به قسمت نظرات سر بزنم، اگر در مورد انتخاب رشته باز سوالی هست ای میل یا آفلاین بزنید: Majidrezakhaki@yahoo.com
شرط حذف ظرفیت در رشته های دانشگاهی
مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی با توضیح شرط حذف ظرفیت در برخی رشته ها از سوی دانشگاهها گفت: دانشگاهها تنها در صورتی می توانند ظرفیت رشته ای را صفر کنند و یا کاهش دهند که سر جمع ظرفیت کاهش پیدا نکند.
دکتر رجبعلی برزویی در گفتگو با مهر افزود: دانشگاهها این اختیار را دارند که در ظرفیتهای پذیرش دانشجو که سالانه اعلام می کنند ظرفیت پذیرش خود را در رشته های مختلف کم یا زیاد و حتی در برخی مواقع حسب ضرورت، ظرفیت رشته ای را صفر کنند.
وی اظهار داشت: اما در صورت کاهش ظرفیت در برخی رشته ها، سر جمع ظرفیت پذیرش دانشگاه بویژه در دوره کارشناسی ارشد نسبت به سنوات گذشته نباید کاهش داشته باشد. مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی گفت: بر اساس قوانین موجود باید سالانه درصدی افزایش ظرفیت در مقطع تحصیلات تکمیلی در دانشگاهها را شاهد باشیم. وی اظهار داشت: حسب نظر وزیر علوم، در حال حاضر به دانشگاههای دولتی توصیه می شود که ظرفیت رشته های کارشناسی و بویژه رشته های غیر اولویت دار را کاهش و ظرفیت دوره های تحصیلات تکمیلی اولویت دار و مورد نیاز کشور را افزایش دهند.
یک: دیروز تو بقالی سید، مش حسن میوهفروش رو دیدم(چشمم روشن!). با یه عالمه نون سنگک خاشخاشی دستش. بهم تعارف کرد و گفت «جَوون! خدا بیامرزه شاه رو، نور به قبرش بباره، با پیامبر و آلش محشور بشه!» گفتم «چطور؟» گفت «زمون اون پدر بیامرز نون دونهای یه قَرون بود» گفتم «خب؟» گفت «خب که خب، اما حالا دونهای پنجاه تومنه» گفتم «منظور؟» گفت «منظور این که همه چی ارزون بود، از شیر مرغ گرفته تا جون آدمیزاد. آدم شب که سرش رو میذاشت زمین راحت خوابش میبرد. اما حالا چی؟» گفتم «حالا چی؟» گفت «الانه آدم صُب تا شوم جون میکنه آخرشم هیچی به هیچی. تورم و گرونی داره جد و آبامون رو در میآره» سید همینطور که تو دخلش پولا رو جابجا میکرد گفت «مشتی نگو تورم! بگو طمع، بگو حرص مال دنیا، بگو چشم و همچشمی، بگو پول خرج اتینا کردن، بگو بیبرکتی» مش حسن جا خورد. غرولندی کرد و گفت «وا، سید جون دلت خوشهها، ما چی میگیم شوما چی میگی؟ ما میگیم نره شوما میگی بدوش؟ حالا جای این حرفا نیم کیلو پنیر بده بریم، تا عیال صداش در نیومده» سید رفت پنیر بیاره.
رو کردم به مش حسن و گفتم «مشتی شما هم قیاس معالفارق میکنیها ! اگه نون سی سال پیش دونهای یک قرون بود حقوق یه کارمند دویست تا تک تومنی بود، حالا که نون شده پنجاه تومن، حقوق همون کارمند دویست هزار تومنه، خب موازنه برقراره دیگه» مش حسن نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و گفت «اییی جوون! هنوز جوونی دستت نرفته به خرج، بزار دو روز دیگه از عمرت بگذره بهت میگم یه من ماست چقده کره داره» تو دلم حساب کردم، یه من ماست صد گرم کره داره. سید داشت پنیر رو روی وزنش میکشید. خندهای کرد و گفت «مشتی جون، نقل این حرفا نیس که، نقل زمونه و آدماشه، خودمون تغییر کردیم داداش» بعد سر نایلون پنیر رو بست و ادامه داد «بزرگون میگن خدا تو قرآنش گفته من امتی رو تغییر نمیدم مگر این که خودشون تغییر رو بخوان، ایراد از خودمونه مشتی، باس یه سوزن به خودمون بزنیم یه جوالدوز به دیگرون» مش حسن که حسابی دمغ شده بود سری تکون داد و گفت «چی بگم والا» بعد سید من را نشون کرد و رو به مش حسن گفت «گذشت اون زمونی که جوون یه لا قبایی قتّ این، سرشو میگرفت بالا و میرفت درِ خونهی مردم، دست دخترشونو میگرفت با یه یا علی میرفتن سی خودشون، به کمترینها هم قانع بودن. اما الانه با این مهرای سنگین و جهازای مفصل...» و حرفش رو ادامه نداد.
مش حسن که رفت رو کردم به سید و گفتم «آقا سید شما که سنی ازت گذشته و دنیا دیدهای. حالا الحق و الانصاف بیس سی سال پیش زندگیا بهتر بود یا الان؟» سید یکم فکر کرد. بعد به نقطهی دوری خیره شد و گفت «راستشو بخوای اون قدیم ندیما زندگیا گلستون بود. اما نه سی خاطر ارزونی و گرونی. همون موقشم خیلیها راه میرفتن غرغر میکردن که چرا فلان چیز گرونه و بیسار چیز گرونه» اونوقت یه آه بلندی کشید و گفت «زندگیای اون موقع برکت داشت. مردم قانع بودن. قدر چیزایی رو که داشتن میدونستن. از همه مهمتر شکرگزار بودن» بعد دستی برد سمت دفتر و دستکاش و همونطور که اونا رو مرتب میکرد ادامه داد «الانه چند نوع غذا سر سفرههاست؛ سوپ و خورش و ماست و سالاد و...؛ اون موقع هر کدوم از اینا یه وعده غذامون بود. ساده میخوردیم. ساده میپوشیدیم. ساده میگشتیم...»
منم زل زده بودم بهش و هی عجب عجب میکردم. انصافا هم حرفاش عجیب بود. «کمتر از هم توقع میکردیم. بیشتر از اونی که مصرف کنیم کار میکردیم. تو کار خیر از هم سبقت میگرفتیم...» مایوس شدم. بهش گفتم «یعنی حالا از این خبرا نیس؟» گفت «چه عرض کنم. البته یه وقت خیال برت نداره که الانه همه گبرن و بیخیر وبرکت، نه!» گفتم «پس چی؟» ادامه داد «حالاشم خوب و خوبی زیاده، اما خب، اون موقع زندگیا یه صفای دیگهای داشت. تو دلا یه خلوص دیگهای موج میزد. برادر هوای برادرشو داشت. حالا همه سی خودشونن» حرفاش نشست به دلم. هوس کرده بودم بیشتر بشنوم که یهو صدای اذان ریخت تو گوشم. سید گفت «یادش بخیر، صدا اذون که میرفت بالا، کرکرهها مییومد پایین» بعد آستیناش رو زد بالا و آب ریخت به صورتش. گفتم «آخه واسه چی زندگیای الان بیبرکت شده؟» آب ریخت به دست راستش و گفت «ناشکری جوون ، ناشکری. قدیمیا خوب گفتن شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند» وضوش که تموم شد رفت پشت پیشخون. سرمو کج کردم و پرسیدم «اما جدی جدی چرا وضعمون اینطور شده؟» دخلشو قفل کرد و گفت «حقا واسه خودمم سواله. اما یه آقایی دیروز تو رادیو میگفت آخرالزمون جلوهی دنیا بیشتر میشه. نمی دونم چی چیه مردم، آهان! تعلقاتشون زیادتر میشه. توقعاتشون بیشتر میشه. شیطان و جنودش بیشتر به کار میشن تا خلق خدا رو غافل کنند» یهو زد رو دستش و گفت «بسوزه پدر غفلت. همهی دودا از کندهی همین غفلته» بعد کرکرهی مغازه رو داد پایین و گفت «خدایا آخر و عاقبتمون رو به خیر کن»... همین!
دو: از خانه برون رفتم، مستیم به پیش آمد .................. در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد ...................... وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو، تسخر زد و گفت ای جان .......................... نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل .................................... نیمی لب دریا، نیمی همه در دانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت ..................... گفتا که نبشناسم من خویش ز بیگانه
نیقلم را آغشته به مرکّب قرمز میکنم و روی کاغذ سفید روغنی میگذارم. بعد خط کوتاه موربی از پایین به بالا میکشم و انتهایش را سمت دیگری به پایین میآورم؛ و یکهو اوج کوتاهی میگیرم و با دیدن اوج و فرود «حـ»، به یاد طلوع و غروب خورشید در دهم محرم سال 61 هجری میافتم. آنگاه که طلوع کرد هنوز خون در رگهای گرفتهی زمین جریان داشت، و آنگاه که شرمگین پهنهی آسمان را ترک میگفت و آرزو میکرد که ای کاش آخرین غروبش باشد، مرگ بر زمین و زمان سایه افکنده بود. «سلام بر آنکه خونش ستمکارانه ریخته شد».
باری دیگر قلم را از مرکّب میآلایم و انتهای «حـ» را به پایین سرازیر میکنم که ناگاه دستم میلرزد و قلبم فرو میریزد. این «سـ»ی کشیده، انگار ردّی از درد را بر سینهام کشیده و اندوهی بیپایان را در وجودم سرازیر کرده است. «سلام بر آنکه سرش را از قفا بریدند».
دیگر دستهایم بیرمق شدهاند. قلم یله و رها بر کاغذ افتاده است. چشمها دو دو میزنند. چشمخانه هنوز هم تَر است. پاها همچنان سستند. اما جایی برای درنگ نیست. باید با تقدیر زمانه پیش رفت. به ناچار قلم را برمیدارم و از مرکب سیراب میکنم. «سلام بر آن لبان خشکیده».
اینبار قلم کاسهای کوچک در انتهای «سـ» رسم میکند. کاسهی کوچکی که میتواند طفلی شش ماهه را به آسانی سیراب کند. اما کاسه خالی است! چارهای میاندیشم. دو قطره اشک از چشمانم سرازیر میکنم تا کاسهی کوچکم را پر کنند و طفل را سیراب. ولی چه سود که قطرات اشک هم بیوفایند. طفل را تشنه واگذاشتهاند، و زیر کاسه جاخوش کردهاند تا «یـ» نقش بندد. بر خودم و تقدیر زمانه و قلم لعنت میفرستم که همه سیرابند، و طفل تشنه. «سلام بر آن شیرخوار کوچک».
میخواهم دیگر ادامه ندهم؛ اما چاره چیست؟ هنوز کار نیمهتمام مانده است و زمین و زمان منتظر؛ که قلم را در انتهای «یـ» گذارم و گودالی رسم کنم به پهنای عشق، تا قلب عالم و آدم را به آتش کشد. «سلام بر آن محاسن به خون خضاب شده».
این بار اما کاغذ است که مجال نمیدهد، و انگار نخواهد قوس «ن» به پایان رسد در میانهی مسیر نوک تیز قلم را در خود فرو میبرد، تا نگذارد که قلم و دست و اندیشه و خیال کاری از پیش برند. اما زهی خیال باطل! که تقدیر به گونهای دیگر رقم خورده است. او خود اینچنین خواسته، و او خود اینچنین مشتاق است. «سلام بر آنکه همه اعمال خویش به حساب خدا نهاد و صبر پیشه کرد».
این اشتیاق اوست که قلم را و دست را و کاغذ را و اندیشه را و خیال را به حرکت واداشته است. و این ارادهی اوست که دل بلرزد و اشکها سرازیر شوند تا جایی که مردمکها خشک گردند و از غصه دق کنند و بعد قطرهای خون حوالهی گودال نمایند و اینچنین تقدیر رقم بخورد: «حسین»؛ «سلام بر تو ای مولای من و بر نیاکان پاکت و بر فرزندان شهیدت و بر فرشتگانی که بر گرد گنبد و بارگاهت پرواز میکنند».
*عبارات آبی رنگ فرازهایی از زیارت «ناحیهی مقدسه» هستند.