کافه ی پنج ستاره
به بهانه ی ورود به شبکه ی ویدیوی خانگی
یادداشتی بر کافه ستاره ( سامان مقدم )
ساختار کافه ستاره اگر چه از روی یک فیلم مکزیکی ( کوچه ی میداک ) الگو برداری شده است اما همین که این فیلم آغازگر سبک جدیدی از الگوی روایت در سینمای ما بود اتفاقی به یاد ماندنی و قابل تقدیر در سینمای ایران است. ساختار فیلم – همچون همه ی آثار ی با ساختار مشابه- به گونه ای است که تماشاگر در جای جای فیلم با کشف روابط علت و معلولی داستان غافل گیر می شود و اینجاست که لذتی وصف ناشدنی از دیدن فیلم به او دست می دهد. همچنین داستان ها به گونه ای است که ظرفیت پذیرش همه ی بازیگران را دارد که اگر غیر از این بود بازی بی نظیر نگار فروزنده و کیانوش گرامی دیده نمی شد و باز هم می توان تکرار کرد که واقعا در سینما نقش فرعی وجود ندارد. محیط گرم محله، فضای صمیمی کافه با همه ی درگیری هایش، نگاه های مظلومانه ی فریبا، همگی کمک کرده اند فیلمی در خور نام سینما دیده باشیم. شناخت موسیقی و انتخاب صحیح آن توسط کارگردان به شدت توانسته نقش موثر خود را در فیلم ایفا کند. به همین دلیل است که در بعضی سکانس ها موسیقی سنتی و در بعضی دیگر موسیقی پاپ به شدت به زیبا سازی فضای فیلم کمک کرده اند. حتی صدای اذان و دعای فرج آرامشی دوست داشتنی در سینما حکم فرما می کند. موقعیت های تلخی در فیلم وجود داشت. زندگی سرد فریبا و همسرش، مرگ خسرو و به یاد بیاورید سکانسی را که سالومه از رویاهایش برای ابی می گفت و البته سکانسی را که با روحانی در امامزاده صحبت می کرد. در کنار این موقعیت های تلخ، موقعیت های طنز که باعث ایجاد تنوع در فیلم می شد، اکثرا در اپیزود سوم و بازی رویا تیموریان گنجانده شده بود تا تماشاگر با لبخندی بر لب- حتی اگر این لبخند در مقایسه با غمی که بر سینه اش نشسته خیلی سطحی باشد- سینما را ترک کند.
تدوین کافه ستاره به بهترین نحو اجرا شده بود، زمان درست قطع نماها به شدت به کمک فیلم آمده بود و همچون تصویربرداری فیلم اجرایی زیبا و ماندگار داشت. در سکانس هایی که لازم بود تصویربردار از زوایای مختلف وقایع را ثبت کند دوربین در بهترین موقعیت ممکن قرار گرفته بود.
و ای کاش در مراسم عروسی مرده و زنده و آزاد و زندانی را با هم نمی دیدیم و آن جملات کذایی را از زبان فریبا نمی شنیدیم تا سبک کارگردان تا انتها یکدستی خود را حفظ کرده باشد. اما تا همین جا هم می توانیم به کافه ستاره یک نمره ی بیست و پنج ستاره ی پرفروغ جایزه دهیم.
هیچ وقت فکر نمی کردم سامان مقدم که فیلمی مثل مکس را کارگردانی کرده است هوس کند فیلمی مثل کافه ستاره بسازد. نقدی که بر مکس نوشته بودم و در آرشیو وبلاگ موجود است کاملا عصبانیت مرا نسبت به این فیلم آشکار می سازد. آن روز نوشتم: شاید برای فیلم بعدی سامان مقدم این قدر تند و خشن موضع گیری نکنم و همین اتفاق هم افتاد. من طرفدار فیلم خوب هستم. فیلمی که به شعورم و وقتی که برای دیدنش گذاشته ام توهین نکند.
مصطفی انصافی
یادداشتی بر کارگران مشغول کارند ( مانی حقیقی )
سنگ بزرگی که به شکل قائم در لبه ی دره ای مشرف به رودخانه قرار دارد ( این قائم بودن سنگ بر روی زمین به طرز عجیبی حس ایستادگی و مقاومت سنگ را در برابر افتادن به پایین تقویت می کند ) توجه محسن و سپس سه نفر دیگر را جلب می کند. در ابتدا بحث بر سر این است که این سنگ چگونه اینجا ایستاده است؟ چرا در اثر نیروی وزنش به پایین سقوط نمی کند؟ آیا می شود این سنگ را به پایین انداخت یا نه؟...
ادامه را در سینمای ما بخوانید.
یادداشتی بر مجموعه تلویزیونی پریدخت
...و اگر سریالی- مانند پریدخت- از یک روایت کلاسیک بهره ببرد کار کمی سخت می شود. در ده قسمت باید همان فرمول همیشگی را پیاده کرد: گره افکنی، بحران، نقاط اوج و عطف و سرانجام گره گشایی. مهم ترین دلیل ناکامی پریدخت دقیقا ضعف در پرداخت داستان است و این که سریال کشش دراماتیک لازم را برای همراه کردن مخاطب با خود ندارد. این جاست که یک سریال خوش ساخت با حضور عوامل کاملا حرفه ای ناکام می ماند. کافی است نگاهی به تیتراژ بیندازید تا نام بازیگرانی چون داریوش ارجمند، حسن پور شیرازی، لیلا حاتمی، کامبیز دیرباز و علی مصفا در مقابل تلویزیون میخکویتان کند. غافل ازاین که صرفا با تکیه بر حضور بازیگران مطرح نمی توان به موفقیت یک اثر سینمایی یا تلویزیونی امیدوار بود...
ادامه را در سینمای ما بخوانید.
مصطفی انصافی- وقتی خبر مرگ خسرو شکیبایی مثل پتک دکتر سماواتی در هامون بر سرت فرود می آید و نمی توانی جاخالی بدهی? صبر می کنی شاید خواب دیده باشی اما نه? خواب نیست. بغض راه نفست را می بندد. اما این بغض از آن ها نیست که بروی سراغ فیلم و کتاب? بهش کمتر فکر کنی تا یادت برود. حالا این که چه طور از دست بغضت فرار کنی خودش مساله ای است. این جور مواقع هر کس تریبونی داشته باشد قلم برمی دارد? نامه می نویسد? درد دل می کند? تسلیت می گوید تا بالاخره یک جوری بغضش را خالی کند. برمی گردی و پشت سرت را نگاه می کنی? می بینی چه قدر خاطره داری با او...
ادامه را در سینمای ما بخوانید.
سلام. سریال اغما در ماه رمضان از شبکه ی اول پخش شد و بازتاب های گسترده ای داشت. نقدهای خوبی بر این مجموعه نوشته شده است که می تواند راه گشای تلویزیون در سریال سازی برای سال های آینده باشد. نمونه ای از این نقدها برگرفته از سایت آفتاب در زیر آمده است.
اغما: ترویج نبودن حمایت خدا- زهرا میرناظم- آفتاب
اغما: حکایت یک سنگ و دیوانه، یک چاه و صد عاقل- آفتاب
فرهنگ پزشکی در اغما- بابک زمانی- اعتماد
سلام من شیطان هستم- نیره رضایی مطلق- همشهری
ماجراهای شیطانک- مهدی نصیری- قدس
به بن بست برخوردیم- مصطفی انصافی- سینمای ما
یادداشتی بر سریال اغما ( سیروس مقدم )
تا چندین و چند قسمت ذهن مخاطب را درگیر این مساله کرده بود که این تصاویر چرا این جوری اند؟ اینجاست که نقطه ی قوت کارگردانی رخ می نماید: ایجاد فضایی متناسب با خط داستانی. استفاده ی تصویربردار از فیلترهای متعدد، حسی را منطبق بر فضای ماورایی سریال به مخاطب القا می کند. در این سریال خبری از تصاویر بی خاصیت « او یک فرشته بود » نیست. تصاویر بدیع و خلاقانه ی امیر معقولی خیلی خوب سریال را از تبدیل شدن به یک سریال معمولی نجات می دهد. حتی نماهای معرف ( که در تلویزیون تبدیل شده است به یک تمرین تصویربرداری برای دستیار ششم کارگردان! ) هم نماهای خوبی هستند و حداقل از سهل انگاری دور افتاده اند.
ادامه را در سینمای ما بخوانید.