در قسمت های قبل از آلبرت آینشتاین بعنوان کسی که با نظریه نسبیت خود رهگشای بروز نظریه ابعاد موازی گردید نام بردم. بانی تحول عظیمی که در دانش نوین بشری پدیدار گردید. سرعت نور اندازه گیری شد و به تبع آن دو مبحث مهم یعنی زمان و مکان در نزدیک ترین فاصله جهت بهم پیوستن و یکی شدن قرار گرفتند تا جدال بر سر کشف ضد ماده و حذف این فاصله باقی مانده به اوج رسیده باشد. در کنار نظریه نسبیت باید از نظریه فیزیک کوانتوم هم نام برد. نظریه ای که به واکنش های اتم و زیرمجموعه های آن می پردازد. بنا بر این نظر، واکنش مواد با نوع روئیت آنها متغیر می باشند یا به تعریفی دیگر نوع روئیت در نوع رفتار ماده تاثیر مستقیم دارد.
امروز دانشمندان در تلاش می باشند تا نظریه کوانتوم و نسبیت را در یک راستا قرار دهند و به همین دلیل هم نظریه ابعاد موازی یا جهان های موازی شکل گرفت.اما برای روشن تر شدن این نکته باید در بدو امر به معنای بعد و سپس بعد چهارم اشاره نمایم. (لازم بذکر است که در کتاب در دست نگارش با فصلی جامع در این زمینه و همچنین راجع به بعد پنجم و اینکه چگونه با گذر از آن می توان به آرزوی بزرگ عبور از سرعت نور رسید قرار گرفته که می توانید پس از انتشار این فصل کامل و بسیار مهم را مطالعه فرمائید)
(بر روی ادامه مطلب کلیک نمائید)
اکثر مردم بر این عقیده می باشند که ما در جهانی سه بعدی زندگی می کنیم که اگر مبنای تائید هر مسئله ای را بر فرض قابلیت مشاهده شدن قرار دهیم می تواند دیدگاهی صحیح باشد اما این سئوال ساده مطرج می شود که آیا چون ما تنها قادر به مشاهده سه وجه از یک شیء می باشیم ایا می توان اذعان داشت که آن شیء فاقد وجوه دیگر می باشد؟ پس با نگاهی ساده می توان به اینکه دیدگاه فوق فاقد هرگونه منطقی ست پی برد. حال اگر جهانی چهار بعدی را در تصور خود رسم نمائیم در خواهیم یافت که اصلاٌ چهان سه بعدی هرگز وجود نداشته و وجود آن زائیده تخیل ما بوده است. بعد در تعریف ساده سمت ، راستا و یا وجهی از یک شیء می باشد. این وجه که می توان بصورت یک خط آنرا مجسم نمود می بایست که بحالت عمودی بر وجه قبلی قرار گرفته باشد.
این خط در دو سمت شرق و غرب و بوسیله یک پیکان که به سمت جلو وعقب حرکت می کند قرار گرفته و تشبیهی ست از جهان تک بعدی که با علامت x نشان داده می شود. برای نمایش بعد دوم می بایست ابتدا آنرا بگونه ای ترسیم نمود که بر بعد نخست حالت عمود داشته باشد. این بعد تشبیه جهان دوم است که با نماد Y نشان داده می شود و به سمت بالا و پائین در حرکت است. حال متوجه می شویم که با مشخص شدن مختصات زمین تنها فضای بالای آن باقی مانده که با عمود کردن آن بر صفحه حاصله از دو بعد اول و دوم بوجود خواهد آمد که آنرا با حرف Z نشان می دهند. بعد از ابعاد سه گانه ای که برای ما قابل روئیت می باشند می رسیم به بعد چهارم که تنها عده ای از نوابغ عالم قادر به درک این بعد گردیده اند و عقل ما بخاطر وابستگی صرف به حواس پنجگانه از درک آن عاجز می باشد.
ترسیم این بعد نیز برای ما غیر ممکن است زییرا که حواس ما به جهانی سه بعدی معطوف گردیده و رهانیدن این ذهنیت کاری بس شاق و مشکل می باشد. تنها راه برای ترسیم بعد چهارم فضاسازی است که بنام 3D مشهور گردیده اند. این سه بعدی های فضاسازی شده باعث می شوند تا در تعریف بعد چهارم با مشکل کمتری مواجه گردیم. می توانید شکل هندسی فضاسازی شده را در تصویر فوق مشاهده نمائید.
ادامه دارد....
در بحث کتب روحی موجود در کشور خصوصاٌ کتب ترجمه شده متاسفانه معضل بزرگی که همانا عدم اطلاع مترجم از اصطلاحات و واژگان علوم روحی می باشد وجود داشته و باعث گردیده که این کتب فاقد هرگونه ارزش علمی گشته و در رده کتب صرفاٌ سرگرم کننده جای گیرند. مترجمان محترم اینگونه از کتاب ها به هر دلیلی با مواجهه با این اصطلاحات که بجرآت می توان اذعان داشت که بیش از 60 تا 70 درصد از کتاب ها را دربر می گیرند به باز کردن فرهنگ لغات اکتفا نموده و هرآنچه که به متن ترجمه شده ایشان نزدیک تر بوده را برگزیده و در ادامه مطلب جای داده اند. به همین دلیل جا داشت تا بخشی هائی را به این مطلب اختصاص داده تا شما عزیزان با معنا و مفهوم ایم واژگان کاملاٌ اختصاصی آشنا شوید تا درصورت مطالعه اینگونه از کتاب ها بدون نیاز به فرهنگ لغاتی که بدون شک باعث گمراهی شما خواهند شد مطالب مورد علاقه خود را پیگیری نمائید. در این قسمت با تعدادی از این اصطلاحات آشنا خواهید گردید و سعی خواهیم نمود تا در فاصله مقالات خود به این مهم اشاره نمائیم.
(بر روی ادامه مطلب کلیک نمائید)
Ghost: ماهیت اثیری حاضر در حول محور فیزیکی
Spirit: ماهیت اثیری حاضر در جهان روحی
Non Human Entities : ماهیت های غیر انسان
Séance: جلسات ارتباط با ارواح با حضور مدیوم
Ouija Board: تخته حاوی حروف و اعداد که جهت ارتباط با ارواح مورد استفاده قرار می گیرد.
Medium: واسطه برقراری ارتباط با ارواح. کسانیکه از مواهب مختلفی در ارتباط با ارواح برخوردار می باشند.
Psychic: فرد دارای قابلیت درک امواج روحی . ایشان هم از مواهب گوناگونی برخوردار می باشند.
Haunted: مورد تسخیر قرار گرفته – تسخیر شده
Possession: تسخیر فیزیکی توسط ارواح و یا ماهیت های غیر انسان
Exorcism: اعمال رهائی از تسخیر که در ادیان مختلف و به روش های گوناگون صورت می پذیرد.
Paranormal: غیر طبیعی
Paranormal Activities: پدیده های غیر طبیعی
Animal Psi: جنبش های فراروانی در حیوانات
Telekinesis: نفوذ و کسب انرژی های باقی مانده در اشیاء برای درک اتفاقاتی که در پیرامون آن رخ داده.
Telepathy: انتقال انواج مغزی به فرد ثالث جهت بیان افکار و یا دریافت داشته های فرد مقابل.
Clairvoyance : آینده نگری یا پیش گویی و روشن بینی.
Auto-writing: نوعی از توانائی مدیومی که در این حالت مدیوم با اراده روح به نگارش مطالب مورد نظر روح حاضر می پردازد. این حالت ممکن است در خلسه کامل و یا در حالت هوشیاری انجام گیرد.
Close-reading: مطالعه متن با چشمان بسته که از انواع توانائی های سایکیک محسوب می گردد.
Astral Projections: برون فکنی روح و انجام سفر های روحی و یادآوری مشاهدات در حین سفر.
Channeling: نوعی از انواع توانائی های مدیومی که در این حالت کالبد فیزیکی مدیوم تحت تسلط کامل روح درآمده و با این ترتیب ارتباط برقرار می گردد. این نوع از توانائی های مدیومی بسیار خطرناک بوده و کسانیکه از این موهبت برخوردار می باشند بایست که حتماٌ ارتباطات خود را زیر نظر افراد متخصص و دارای تجربه انجام دهند.
همانگونه که در ابتدای مقاله ذکر شد در مقالات آتی و به مرور با دیگر اصطلاحات علوم روحی آشنا خواهید شد.
خرافات ، ابزار حمایت مدعیان دانشی است که غرق در جهل و نادانی خود وظیفه اطلاع رسانی به مردم را برعهده داشته و بنوعی داعی خوانده می شدند و برای ایشان نوعی از ایمنی است در برابر هرآنچه که باعث اضطراب ناشی از همین جهل گردد. ممکن است که در ابتدای امر نشر خرافه برای آرامش وجدان های پاک بوده باشد اما نتایج مثبت و شگفت انگیز حاصله از اتکاء به باورهای درونی مردم و طرح خرافاتی در موازات آنها چنان عادت ناشی از امنیتی در ضمیر این وجدانهای پاک بوجود آورد که امروز شاهد کریه ترین و منفورترین چهره از آن می باشیم. چهره ای که نه مختص به یک یا دو جامعه که به تمامی دنیا تعلق داشته و همگی در رشد و پرورش آن شریک می باشند. گرایش به خرافه و اقدام آن با واقعیت ها تا جائی وسعت گرفت که فلاسفه بزرگ بر این عقیده بوده و می باشند که بدون وجود خرافات زندگی مردم توام با بدبختی ، فلاکت و مهمتر از همه پوچی خواهد بود !!
این خرافات بسته به نوع زندگی ، باورهای اخلاقی و دینی و نیز تجارب گروهی و شخصی در جوامع متفاوت می باشند گو اینکه تشابهی هم در میان آنها دیده شده است . برای مثال گربه سیاه رنگ در جوامع شرق و غرب به پلیدی و شر شناخته می شود و یا از میان تفاوت های آشکار هم می توان به آواز بوم که در شرق نشانه بدبختی و در غرب علامت کامیابی و بهروزی است اشاره نمود.
(بر روی ادامه مطلب کلیک نمائید)
اتکا به خرافه از قدیم الایام توسط گروه های ممتاز و حاکم بر جوامع صورت پذیرفته و دلیل آن هم تردید در پذیرش واقعیتها و توجیه در برابر اعمالی است که ارتکاب کوچکترین آنها توسط طبقه ضعیف تر مستوجب مرگ و سوختن در آتش بود. این افراد با توجه به ثروت و قدرت حاصله از آن به خود اجازه می دادند تا که به حوزه ریشه دار ترین موضوعات درونی مردم طبقه عوام وارد شده و با اتکاء به آن زمینه توجیه اعمالشان را فراهم آورند . متاسفانه این رویه تا بحدی موثر بود که تولد دوران سیاه یا رنسانس را در پی خود آورد .در تاریخ اروپا و در قرن 14 میلادی یعنی دوره زمامداری پاپ ژان بیست و دوم تا قرن 17 میلادی به حوادث و رفتارهائی از جانب قوای حاکم بر جوامع غربی برمی خوریم که اندیشیدن در مورد آن لرزه بر اندام انسان می اندازد.
رشد خرافات در هر جامعه نشانگر فقر فرهنگی ، بی سوادی ، عدم تعادل و توان تصمیم گیری فردی و جمعی می باشد و در واقع لازم و ملزوم یکدیگر می باشند . شک نداشته باشید که با مرگ خرافه درصد بالائی از این فقر فرهنگی که واقعاٌ به مشکلی اساسی تبدیل شده از میان خواهد رفت و زمینه برای رشد و تعالی روحی انسان ها فراهم خواهد شد.
میل به خرافه پرستی از یک احتیاج یا بهتر بگویم غریضه انسانی نشات میگیرد که ابتدا بصورت پرسش و سئوال در مواجهه با پدیده های نا آشنا در مغز بروز می نماید و انتشار خرافه توصیفی غیر واقعی از علل بروز این وقایع از جانب افرادی است که با وجود ادعای پاسخگوئی و علم از هرگونه اطلاعی بی بهره می باشند.
اگر کمی واقع بین باشیم در خواهیم یافت که خرافه گرائی گونه ای از فرهنگ ابتذالی است که هیچ برنامه مدونی برای جلوگیری از آن تدوین نشده و تنها شاهد شعائری در زمینه مبارزه با این پدیده شوم اجتماعی می باشیم البته نباید کتمان کرد که تنها دستگاه های دولتی در این امر مقصر نیستند و این درون کنجکاو و ابتذال پذیر ماست که به ناشران ابتذال که خرافات را نیز می توان یکی از معضلات و ابتذال نامید این جرئت و فرصت را داده و خواهد داد تا که با خیالی آسوده به انتشار اینگونه از اکاذیب پرداخته و هر چه بیشتر به نیات شوم خویش نزدیک و نزدیک تر شوند .
مبداء نشر خرافه را می توان به اولین روز از خلقت آدمی مرتبط دانست یعنی زمانیکه انسان با مشاهده پدیده های طبیعی چون آذرخش ، زمین لرزه و خورشیدگرفتگی بوحشت افتاد و برای علل وقوع آنها پاسخی نداشت.
" ادوارد تیلور" جامعه شناس مشهور در رابطه با خرافات بر این عقیده بود که " با مشاهده عادات و اعتقادات خرافی میان مردم قبایل نیمه وحشی با شگفتی در می یابیم که همین باورها را با کمی تغییر و حتی بدون تغییر و کاملاٌ مشابه می توان در جوامع به اصطلاح متمدن مشاهده نمود".
بروز خرافه در میان ایرانیان را باید به زمانهای بسیار دور و به عصری که در جوار دو تمدن بزرگ اما سرشار از خرافه و جادوی کلدانی و آشوری زندگی می نمودند مربوط دانست. این دو تمدن با خداهای ترسناک شان و مراسم قربانی گیری در روزهای نحس ، گرایش به خرافه را برای مردم ما ارمغان آوردند. بعد از این دو تمدن باید به هجوم یونانیان با پیشگوها و خدایان و الهه های متعدد و نیز مهاجرت فرقه خرافه پرستی از یهودیان که از مصر و بیابانهای عربستان به ایران پای گذاردند اشاره نمایم.
خرافات بروز می نمایند ، گسترش یافته و پس از گذشت مدتی طولانی از بین می روند و خرافه ای جدید به جای آنها پدیدار می شود اما در این میان برای رهائی همیشگی و یا حداقل کاهش گرایش عموم به ایندسته از پدیده های غیر اخلاقی به یک کار زیربنائی و جدی از سوی مسئولان فرهنگی جامعه نیاز می باشد .
به امید روزی که همه اقوام بشری به قدرت شگفت انگیز عقل و چگونگی استفاده بهینه از آن پی برده و به استناد این تفکر جامعه ای اندیشمند و عاری از هرنوع خرافه داشته باشیم.
بنظر یکی از مورخان مشهور "فسک" ، ارتباط با ارواح مردگان از جمله نخستین عبادات اقوام آفریقا و شرق آسیا بوده و بعد از آن آریائی ها و سرخپوستان آمریکا نیز تحت تاثیر آن قرار گرفته و بدان پرداختند. اعتقاد به جاودان بودن روح و توجه به ثواب و عقاب از باورهای کهن انسان میباشند.در کشورهای غربی و پس ازنفوذ عقاید مادیون این عقیده رو به تزلزل نهاد تا که در نیمه اول قرن بیستم ، در روستای" هدسفیلد" ایالات متحده و در منزل یکی از اهالی بنام "فاکس" اتفاقات و پدیده هائی بوقوع پیوست که منشاء فیزیکی برای آن پیدا ننمودند و بهمین جهت بار دیگر بحث روح تجدید حیاتی دوباره یافت .
در این قسمت از بحث آشنائی با علم شناخت ارواح می خواهم تا که شما را با نگاه سایر اقوام کهن به مقوله روح و جاودانگی آشنا نمایم.
(بر روی ادامه مطلب کلیک نمائید)
1- یونانیان باستان
فیثاغورث بر این اعتقاد بود که روح انسان هدیه ای است از جانب خدایان که برای ماموریت و اهدافی خاص مجبور است تا که مدتی را در کالبد مادی محبوس و سپری نماید.
تاریخ یونان باستان بدون ذکر نام بزرگ مردان و متفکرانی چون ارسطو ، فیثاغورث ، بطلمیوس ، هومر ، سقراط ، افلاطون ، هرودوت و ویرژیل معنا و جلالی نخواهد داشت.
سقراط در هنگام مرگ به دوتن از شاگردانش "سیماس" و "سیبس" چنین گفت : "اگر باور نداشتم که بسوی خداوند بزرگ و مهربان رفته و به مردان بزرگ و برتر این دنیا می پیوندم ، در آن صورت اشتباه بود اگر که نفس من بر علیه مرگ قیام ننماید".
افلاطون از قول استاد خویش سقراط می گوید: " فیلسوف واقعی آن است که همواره مرگ را طلب نموده و هیچ لذتی او را از این اندیشه دور ننماید زیرا اندیشه مرگ انسان را آزاد می کند و حقیقت مرگ هرگز آشکار نمی شود مگر با گسستن تمامی قیود و بندهائی که ما را به جسم وابسته می نماید. این جسم ما را از درک زیبائی ، عدل وخیر ناتوان نموده و مانعی است در راه رسیدن به کمال. عوام بر این باورند که ارتباط نفس با جسد مادی همان حیات است و جدائی از آن مرگ و بهمین سبب از مرگ در هراسند در صورتیکه زندگی ایشان مرگ است و به عکس آن مرگ فلاسفه زندگی ایشان است. عوام به مادیات تعلق خاطر داشته و از خواهش نفس غافل می باشند. عوام دارای نفسی مرده گرچه دربند حیات دنیوی خویش می باشند".
افلاطون در برهان تضاد می گوید: " همانا رابطه زندگی با مرگ مانند رابطه بیداری و خواب است. همانگونه که انسان از بیداری به خواب و بالعکس منتقل می شود ، نسبت زندگی و مرگ نیز اینگونه است و چاره ای بجز انتقال از اولی به دومی مقدور نیست زیرا باعث برهم خوردن توازن در طبیعت می گردد. پس ضرورت دارد که نفس مردگان در مکانی زنده مانده تا پایه و منبعی باشند جهت آغاز زندگی جدید".
افلاطون در خطابه هفتم به گفتگوی "فیدون" و در شب اعدام "سقراط" اینگونه می گوید: " اگر این نفس یک ودیعه الهی است ، پس ما وظیفه داریم که بدان توسل جوئیم و اگر این نفس ماًخذ و مبنائی غیر از خود ندارد و تباه شدنی نیست پس باید که آنرا دریابیم زیرا فلسفه به اندازه توانائی هر انسان صفتی مشابه ذات است و انسان فقط نفس نیست چون انسان مالک نفس است و جسم انسان و نفس وی دارای خواسته هائی جداگانه می باشند. پس تا زمانیکه انسان در قید حیات و نفس وابسته به جسم باشد ، دستیابی به حکمت ناممکن شده و فقط توان آنرا دارد تا دوستدار حکمت و فیلسوف باشد. تنها پس از جدائی نفس از جسم ، دستیابی به حکمت ممکن می گردد".
2- اقوام باستانی شرق آسیا
در مکاتب باستانی شرق آسیا همچون لامائیسم ، بودیسم، هندوئیسم و همچنین درفلسفه کنفوسیوس ، بحث مسائل ماورائی و تلاش در راه تعالی روح از ارکان اصلی محسوب می گردند. نگاه هر یک از مکاتب فوق به روح و جاودانگی روح در بسیاری از جهات یکسان می باشد. بعنوان مثال هندوها عقیده دارند که حضرت عیسی (ع) در سنین جوانی سفری به هندوستان و منطقه هیمالیا داشته و از طرف "روح" مقدس الهاماتی گرفته است. روح مقدس و ارواحی که واسطه ارتباطات معنوی با وی می باشند از مهمترین مباحث فلسفه هندو بوده و عمیقاٌ به آن اعتقاد دارند. کتب مقدس ایشان "ودا" در اصل الهاماتی است از جانب روح مقدس به "برهمن".
لامائیسم مکتبی است کاملاٌ استوار بر پایه تعالی روح و اعتقاد به روزقیامت و پاسخگوئی درقبال اعمالی که در این جهان انجام داده ایم (بهنگام دیدار از لوح آکاشیک) . ارتباط ایشان با ارواح صالحین و توفیق ایشان در این راه باعث گردید تا که قبل از هجوم ارتش سرخ و قتل عام لاماها ، دانشمندان علوم روحی تحقیقات فراوانی را بر روی این افراد و قدرت مدیومی ایشان انجام دهند.
"لوبسانگ رامپا" شخصیت برجسته ای است که بسیاری از مردم جهان با وی و نوشته های او آشنا می باشند. وی در کتب مختلف خود به چنان مهارتی علم نوین روح شناسی را تعریف و باز نموده که شاید طی سالیان طولانی ، دانشمندان علوم ماورائی از انجام آن ناتوان می نمودند.( خوشبختانه با همت دانشمند ، محقق و مترجم چیره دستی چون سرکار خانم مهدوی دامغانی کتب وی به زبان فارسی ترجمه شده و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است)
کنفوسیوس، فیلسوف شهیر دوران باستان چین دارای مکتبی مجزا و در بسیاری از زمینه ها متفاوت با مکاتب فوق می باشد . عده ای به اشتباه و تنها با مطالعه گذرا و بدون تعمق مکتب این فیلسوف بزرگ عنوان می دارند که وی روح و جاودانگی آن را رد نموده و به آن اعتقاد نداشته است درصورتیکه وی نگاه گذرای انسان نسبت به ذات و درون خویش را تقبیح و ایشان را دعوت می نماید تا با نگاهی وسیع و معنوی ،ذات عظمای خویش را جستجو نموده و با تعمق جهت "تعالی" آن بکوشند . در مکتب کنفوسیوس ، روح اجداد انسان بر طریقه کسب معرفت و تعالی وی ناظر می باشند .
3- مصریان باستان
با مطالعه تاریخ مصر باستان و نقاشی های بازمانده بر دیواره های اهرام در می یابیم که این قوم باستانی تا به چه اندازه برای مردگان و ارواح ایشان احترام قائل بودند. شهر مردگانی که ایشان درکنار اهرام فراعنه و نیز قبرستانها ایجاد نموده بودند برای این بود که اعتقاد داشتند که روح اموات پس از مرگ به محلی جهت سکونت نیازمند میباشد و جهت رفاه حال ارواح مردگان خویش هرکس بنا بر توانائی مالی ، لوازم و اشیاء گرانبهائی را با مرده دفن مینمود (البته پس از هجوم غربیها به این کشور باستانی ، کلیه مقبره ها جهت یافتن گنج زیرورو گردید و اکنون تنها مقدار اندکی از این لوازم در موزه باستان شناسی قاهره وجود دارند). فراعنه هم از این امر مستثنا نبوده و داخل اهرام آنها را با مقادیر بسیار زیادی از طلا و جواهرات و نیز لوازم کامل زندگی می آراستند. حتی مجسمه سربازان و ندیمه های فراعنه در مقبره قرار می گرفت تا که در جهان ارواح در خدمت وی باشند.
مومیائی نمودن اموات و مراسم مخصوصی که در این رابطه صورت میگرفت در نزد مصریان باستان از اهمیت بالائی برخوردار بود و اعتقاد داشتند که روح انسان با ظاهری همچون زمان مرگ زندگی خواهد نمود . تهیه قبر مناسب به فراخور شاءن افراد و در زمان حیات ایشان انجام میگرفت و عقیده داشتند که کیفیت مومیائی اموات و وسعت مقبره ایشان در کیفیت زندگی پس از مرگ بسیار تاثیر گذار میباشند و افرادی که توانائی پرداخت هزینه های مربوط به مومیائی نمودن و تهیه مقبره مناسب را نداشتند محکوم بودند به سرگردانی و فقر در زندگی جاوید لذا به هر وسیله نسبت به پس انداز مبلغ مورد نیاز اقدام می نمودند .
4- سایراقوام باستانی آفریقا
سایر ممالک آفریقائی چه تحت سلطه فراعنه مصر و چه خارج از حکومت ایشان ، از عقاید و باورهای این تمدن بزرگ تاثیر می گرفتند.ایشان نیز همانند مصریان به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشته و مراسم بخصوصی را جهت رفاه حال مردگان خویش در زندگی جاوید تدارک می دیدند. البته در بعضی از کشورهای آفریقائی چون ماداگاسکار ، سورینام و تعدادی از قبایل موزامبیک ، این مراسم همچنان پایدار مانده و با تغییراتی جزئی انجام میگیرد.
جادوگران نقش بسیار پررنگی را در ارتباط با ارواح مردگان و دورنمودن ارواح شیاطین ایفا مینمودند، نقشی چون واسطه های روحی. از نگاه این اقوام بیماریها و بلایای طبیعی سرمنشائی روحی داشته و یکی از وظایف جادوگران دور نمودن ارواح خبیثه و درمان بیمار بود . شاید بجرئت بتوان گفت که نخستین مراسم جن گیری قبل از میلاد در میان این قبایل رایج بوده و ایشان از بانیان این امر میباشند. ایشان بدرستی دریافته بودند که سرمنشاء اکثر بیماریهای روحی ، عوامل ماورائی می باشند و بهمین دلیل توسط روش فوق به درمان بیمار می پرداختند.
5- سرخپوستان
سرخپوستان عقیده داشتند که حیوانات و گیاهان همانند انسان دارای روح بوده و احترام به همه آنها واجب میباشد . آنها به نوع خاصی از تئوری تناسخ ایمان داشته و روح مردگان را سفیر آفریدگار بر روی زمین میدانستند تا جائیکه قبل از هر اقدامی میبایست که از ارواح اجازه دریافت میداشتند. ایشان حتی هنگام قبل از آغاز شکار بوفالو (گاومیش قاره آمریکا) و هنگام برداشت محصولات کشاورزی (خصوصاٌ هنگام برداشت توتون و ذرت) مراسم خاصی را در این رابطه برگزار کرده و از ارواح قدرتمند خود میخواستند تا که از ایجاد خشم ارواح طبیعت جلوگیری نمایند. حتی تعداد شکار نیز در این مراسم تعیین و توسط جادوگر قبیله به روح مردگان اعلام میشد.آنها بدلیل نوع زندگیشان ، برای طبیعت بعنوان تاءمین کننده نیازهای خود و صاحب قدرت اعظم ، احترام فراوانی قائل بودند و در فصول مختلف مراسمی را جهت شکرگذاری از طبیعت و ارواح متعالی خود برگذار مینمودند .
فلسفه روحی سرخپوستان بسیار پیچیده و با معنویات فراوانی همراه بود و به همین دلیل اکثر ارواح ناظر بر ارتباطات روحی قرن هجدهم آمریکا و حتی اروپا از میان این قوم برگزیده می شدند. نامه های معنوی فراوانی از میان ارواح سرخپوستان بدست آمده که در موزه های مجامع روحی ایالات متحده موجود می باشند.
نادر اسکندانی
یکی از مباحثی که همواره ذهن انسان را بخود مشغول نموده ، اطلاع از وضعیتی ست که روح به محض بروز مرگ تجربه می نماید. با شنیدن سخنان افرادی که حالت "نزدیک به مرگ" را تجربه نموده اند می توان تا اندازه ای از این راز مطلع شد. مواردی که در ادامه مطالعه می فرمائید ماحصل اطلاعاتی ست که از افراد دارای تجربه "نزدیک به مرگ" جمع آوری شده . برای اطلاع از "تجربه نزدیک به مرگ" می توانید به آرشیو وبلاگ و مقالاتی تحت همین نام مراجعه نمائید.
لازم بذکر است که عده ای تنها چند مورد و عده ای دیگر تمامی این موارد را تجربه نموده اند. بدون هیچ توضیح اضافی می پردازم به لحظه به لحظه حالات روح پس از مرگ و جدائی از کالبد فیزیکی.
(بر روی ادامه مطلب کلیک نمائید)
به محض بروز مرگ :
1- احساس سبکی و آرامش و توقف کامل دردی که احتمالاٌ در اثر بیماری و یا بروز سانحه وجود داشته. احساس شناور بودن در فضا و سپس مشاهده اتاقی که کالبد در آن قرار دارد.
2- مشاهده تونلی تاریک و پر صدا و جذب شدن بدرون آن.
3- در حین حضور در تونل ، مشاهده اقوام و دوستانی که قبلاٌ فوت نموده اند و نیز ماهیت هائی با رفتار توام با ملایمت که همگی ضمن خوش آمد گوئی وی را به آرامش دعوت می نمایند.
4- پس از گذشت زمانی معین در درون تونل نوری در انتهای آن مشاهده می نمایند و هنگام رسیدن به منبع آن نور نیروئی سرشار از عشق و محبت را دریافت و احساس آرامش و امنیتی دوچندان خواهند نمود.
5- در این مرحله قادر به روئیت دوران حیات خویش در جهان مادی می باشند. تمامی رفتار و اعمال آنها بار دیگر عیان می گردند. اما این مورد بتنهائی انجام گرفته و مورد قضاوت قرار نمی گیرد. شاید برای اطلاع از چراها و دلایلی که همواره در ذهن وی جای داشته.
6- در این مرحله به منطقه ای همچون مرز میان دو کشور می رسند که عبور از آن برایشان ممکن نیست. در این نقطه اصوات بسیار دل انگیز و آموزه هائی والا را درک و فرا خواهند گرفت. برخی از افراد با وجود یادآوری حضور در آن نقطه از بیاد آوردن مشاهدات و آن چیزهائی که فراگرفته اند عاجز می باشند.
7- به برخی از این افراد این اختیار داده می شود که یا در همانجا باقی مانده و یا به جهان مادی بازگردند . این در حالی ست که گروهی دیگر بنا بر اینکه هنوز زمان مرگ ایشان فرا نرسیده مجبور به بازگشت به کالبد فیزیکی خویش می گردند.
8- احساس ناامیدی و رنج فراوان بخاطر بازگشت اجباری به کالبد فیزیکی . این ناراحتی در برخی از افراد تا اندازه ای بوده که پس از بازگشت دچار افسردگی شدید گردیده اند.
9- این افراد پس از گذراندن چنین تجربه ای وارد فاز متفاوتی از زندگی شده و از هرگونه گرایشات مادی خود را دور نگاه می دارند. براحتی و بدون ذره ای نگرانی از مرگ سخن گفته و به راهنمائی اطرافیان خویش می پردازند.
موارد فوق درمورد افرادی ست که زندگی عاری از جنایت ، دشمنی ، طمع ، کینه و ... داشته اند و مطمئناٌ این تجربه ای یکسان برای همه ما نخواهد بود. در قسمتی دیگر به شرح حالات دیگری که قطعاٌ مطلوب نمی باشند اشاره خواهم داشت. بخش بزرگی از کتاب در دست نگارش بطور جامع به زندگی پس از مرگ و تجارب مخنلف اختصاص یافته است.
موفق باشید
نادر اسکندانی